جانم به فدای مهدی

  • خانه
  • زیارت امام زمان(عج) ⚜ داستانی از شیخ محمد کوفی⚜ از زبان آیةاللّه ناصری اثبات وجود امام زمان(عج) جشم فریب دادن... فقیر فرشتگان شب یلدا بیشتر بدانید آتش سوزی در هتل  

تفاوت اسلام وایمان

09 تیر 1397 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

ایمان آن استکه در دل مستقر شود وبنده  را به سوی خدای عزوجل  کشاند و اطاعت خدا گردن نهان به فرمانش مصداق آن باشد ولی اسلام گفتار وکردا ظاهری است که تمام فرق و جماعت مردم آن را دارند  وبه وسیله آن جان ها محفوظ ماند و میراث پرداخت شود

 نظر دهید »

طول عمر.....

03 بهمن 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

يکي از موضوعاتي که همواره مورد توجه بوده, مسئله طول عمر حضرت مهدي( است. طبق روايات، و ديدگاه شيعيان, حضرت مهدي( ـ كه در آخِرُالزّمان ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت ـ فرزند يازدهمين پيشواي معصوم امام حسن عسكري( است كه در سحرگاه نيمه شعبان سال 255 قمري متولد شده است. معناي روشن اين گفتار آن است كه آن منجي موعود، داراي عمري طولاني خواهد بود و تا كنون افزون بر 1170 سال از عمر ايشان سپري شده است.
نخستين دانشمندي كه به طور جدّي مسأله طول عمر امام زمان( را مطرح کرد، شيخ صدوق؛ (م 381 قمري) است. وي در كتاب كمال‏الدين و تمام النعمه به تفصيل درباره طول عمر بحث كرده و به پرسش‏هاي مخالفان طول عمر امام مهدي( پاسخ گفته است. وي، فصل جامعي از كتاب ياد شده را به زندگي معمّرين اختصاص داده است و ده‏ها نفر از معمرين را ـ كه عمري بيش از 120 سال داشته‏اند ـ نام مي‏برد و شرح حال و زندگي هر يك از آنان را به صورت مختصر ذكر مي‏كند. ايشان مسأله طول عمر حضرت مهدي( را فقط از راه تجربه تاريخي و افراد داراي عمر طولاني، مورد بررسي قرار داده و به ديگر دليل‌ها نپرداخته است.
پس از وي اين روش از سوي دانشمنداني همچون شيخ مفيد، شيخ طوسي، طبرسي، خواجه نصرالدين طوسي، علامه حلي، فيض كاشاني، علامه مجلسي؛ و ديگر بزرگان شيعه ادامه يافت.
آنچه اين بزرگان در بحث‌هاي خود مطرح كرده‏اند، به طور عمده بررسي طول عمر از ديدگاه قرآن و نگاه روايات بوده است.
در قرآن به برخي از کساني که داراي عمري طولاني و غيرطبيعي بوده اند اين‌گونه اشاره کرده است:
درباره حضرت نوح( مي فرمايد: (وَلَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلاَّ خَمْسِينَ عاماً…(؛ و به راستي، نوح را به سوي قومش فرستاديم، پس در ميان آنان 950 سال درنگ كرد.260
از امام سجاد( نقل شده است كه فرمود: در قائم سنّتي از نوح است و آن طول عمر است.261
درموردحضرت عيسي( مي‏فرمايد: (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينًا × بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيمًا × وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا(؛ و گفتة ايشان كه: ما، مسيح عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند؛ لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كساني كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در باره آن دچار شك شده‏اند و هيچ علمي بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروي مي‏كنند. و يقيناً او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است و از اهل كتاب كسي نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود، حتماً به او ايمان مي‏آورد، و روز قيامت [عيسي نيز] بر آنان شاهد خواهد بود.262
حال که از عمر حضرت عيسي( ، افزون بر دو هزار سال مي‌گذرد، عمر 1170ساله حضرت‏مهدي( چگونه امر بعيدي خواهد بود.
از جمله كساني كه عمر طولاني دارد، حضرت خضر پيامبر است.263
روايات پيامبراکرم( نيز بر طول عمر انسان، صحه مي‏گذارد و آن را امري ممكن مي‏شمارد. يكي از كساني كه در سخنان پيامبر( ـ به ويژه در منابع اهل سنّت ـ به طول عمر او اشاره شده دجّال است. اهل سنّت، بر اساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر( متولد شده و به زندگي خود ادامه مي‏دهد تا در آخِرُالزّمان خروج كند.264
حال اگر اين احاديث درست باشد ـ چنان كه اهل سنّت بر اين باورندـ در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عمر طولاني امام مهدي( ، ترديد كنند! از طرفي حال كه دشمن خدا، به جهت مصالحي، مي‏تواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفه و ولي خدا نتواند عمر طولاني داشته باشد؟!265
برخي از دانشمندان اهل سنّت ـ با وجود انکار ولادت حضرت مهدي( از طرف بيشتر علماي اهل سنّت ـ در باره طول عمر آن حضرت بابي را با عنوان في الدلالة علي جواز بقاء المهدي حياً اختصاص داده, مضمون ياد شده را چنين بيان کرده‌اند: هيچ امتناعي در بقاي مهدي( وجود ندارد، به دليل اينكه عيسي، الياس و خضر ـ كه از اولياي خداوند مي‌باشند ـ زنده هستند و دجال و ابليس ـ كه از دشمنان خداوند مي‌باشند ـ نيز زنده هستند و زنده بودن اينها به وسيله قرآن و سنّت اثبات شده است. آن گاه كه بر اين موضوع اتفاق كرده‌اند، زنده بودن مهدي را انكار نموده‌اند … پس به سخن هيچ عاقلي پس از اين توجه نمي‌شود، در اينكه باقي بودن مهدي را انكار کند.266
سه. از نگاه عقل و علم
حكيمان و فيلسوفان گفته‏اند: بهترين دليل بر امكان هر چيزي، واقع شدن آن چيز است. همين كه طول عمر در ميان پيشينيان روي داده و تاريخ، افراد زيادي را به ما نشان مي‏دهد كه عمري طولاني داشته‏اند، خود دليل روشني است بر اينكه طول عمر از ديدگاه عقل امري ممكن است. خواجه نصير طوسي، در اين باره گفته است: طول عمر، در غير مهدي( اتفاق افتاده و محقق شده است چون چنين است، بعيد شمردن طول عمر در باره مهدي( جهل محض است.267
مرحوم مظفر طول عمر حضرت را از نگاه فراطبيعي اين گونه تفسير کرده که بقاي حضرت مهدي( در اين مدّت طولاني معجزه و امري فوق طبيعي است. البته اين بالاتر از آن نيست که حضرت در روز شهادت پدرش در پنج سالگي به امامت مردم رسيد و نيز بالاتر از معجزة حضرت عيسي نيست که در ميان گهواره سخن گفت و در آن روز به نبوت مبعوث گرديد.
سپس آن مرحوم به امکان طول عمر اشاره کرده که زندگي بيش از عمر طبيعي از نظر علم پزشکي محال نيست, و در پايان نيز به مواردي که انسان‌ها عمري بسيار طولاني داشته‌اند اشاره کرده است.268
يکي از دانشمندان معاصر نيز در باره طول عمر آن حضرت مي‌نويسد: بررسي علمي و بحث طول عمر, در حقيقت بستگي دارد به نوع تفسيري که علم فيزيولوژي از پير و فرسودگي دارد. اين قانون که: پيري و فرسودگي زاييدة يک قانون طبيعي حاکم بر بافت‌هاي پيکرة انساني است, و ضروري است که بدن پس از رسيدن به مرحلة پاياني رشد, کم کم فرسوده شده, براي ادامة زندگي, کارآيي کمتري داشته باشد؛ تا آنگاه که در لحظه‌اي معيّن از کار بيفتد. آيا حتي در باره بدني هم که از هر گونه تأثير خارجي در کنار مانده صادق است؟ يا اين که فرسودگي و کاهشي که در کارآيي بافت و نسوج مجموعة بدن به چشم مي خورد؛ نتيجة نبرد با عوامل بيروني ـ مانند ميکرب ها و سموم ـ است که بدن انسان راه مي‌يابد؟
اين پرسشي است که دانش امروز, از خود مي‌کند و در راه پاسخ دادن به آن هم مي‌کوشد. در محدودة برداشت‌هاي علمي معاصر, به اين پاسخ‌هاي گوناگوني داده شده است: اگر پيري و فرسودگي و ناتواني, نتيجة مبارزة جسم با عوامل بيروني معيّن, و تأثير پذيري از آنها باشد؛ از جنبة نظري امکان دارد که بافت هاي تشکيل دهندة بدن انسان را از عوامل معيّن و مؤثر در آن, بر کنار داشت؛ تا زندگي آدمي طولاني شود. اما اگر از ديدگاه ديگر به بررسي بپردازيم, به اين نتيجه مي‌رسيم که پيري يک قانون طبيعي است و هر بافت و اندام زنده‌اي, در درون خود, عامل نيستي حتمي خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان؛ موجود زنده را خواه ناخواه به مرحلة فرسودگي و مرگ مي‌رساند. ولي نگريستن از اين ديدگاه هم مستلزم آن نيست که هيچ‌گونه انعطافي در اين قانون طبيعي راه نيابد. بلکه اگر همچنين قانوني مسلّم انگاشته شود, تازه قانون انعطاف‌پذيري است. زيرا هم ما, در زندگي معمولي‌امان مي‌بينيم؛ و هم دانشمندان در آزمايشگاه‌هاي علمي‌اشان مشاهده مي‌کنند که: پيري يک پديدة فيزيولوزيکي است و ربطي به زمان ندارد. گاهي زود فرا مي‌رسد و گاهي با فاصلة زماني بيشتري آشکار مي‌گردد. تا آنجا که برخي از سالمندان را مي‌بينيم که نشانه‌هاي پيري بر اعضاي آنان ظاهر نشده و از نرمي و تازگي برخوردارند. پزشکان و متخصصان نيز بر انعطاف‌پذيري اين قانون تصريح دارند. حتي بعضي از دانشمندان توانسته‌اند عملاً از انعطاف پذيري اين قانون که طبيعي و ضروري تلقي شده بهره گيرند؛ و زندگي پاره‌اي از حيوانات را از صدها برابر عمر طبيعي آنها بيشتر کنند.
افزون بر دليل‌هاي ياد شده، راه ديگري نيز براي اينكه يك انسان بتواند عمر طولاني داشته باشد وجود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
يکي از دانشمندان معاصر شيعه پس از بيان دليل‌هاي ارزنده در باره طول عمر به اعجاز در باره طول عمر حضرت مهدي( اشاره کرده مي‌نويسد: تا کنون دريافتيم که زندگاني طولاني از ديدگاه دانش, شدني است. حال, استدلال هاي پيشين را ناديده مي‌گيريم و فکر مي‌کنيم که از ديدگاه علمي, مسئلة طول عمر, غير ممکن جلوه کند و پيري و فرسودگي, قانوني قاطع باشد که بشر, نه امروز و نه در مسير دراز فردايش, توانايي چيرگي بر اين قانون را پيدا نکند. از اين فرض آيا جز اين که نتيجه بگيريم عمر چندين صد ساله مانند عمر حضرت نوح و حضرت مهدي( امري ناهماهنگ با قوانين طبيعي اي است ـ که دانش با افزارها و آزمايش ها و استقرا به اثبات رسانده ـ بازدة ديگري عايدمان مي‌شود؟ در چنين صورتي, پديده طول عمر معجزه‌اي به حساب مي‌آيد که يک قانون طبيعي را, در حالتي معيّن, از تأثير انداخته تا زندگاني فردي را که پاسدار پيام‌هاي آسماني است از خطر نابودي حفظ کند. 269
آنگاه ايشان در ادامه مي‌نويسد: اين معجزه در باور مسلمانان ـ که ازگفتار صريح قرآن و سنّت پيامبر( مايه مي‌گيردـ نه در نوع خود اسنثنايي است و نه شگفت‌انگيز. زيرا قانون پيري و فرسودگي, قاطعيتي بيشتر از قانون انتقال حرارت از جسم گرم‌تر به جسم سردتر و تساوي نهايي حرارت آنها ندارد. در حالي که اين قانون, براي نگاهداري زندگي ابراهيم( از تأثير افتاد. در آن هنگام که ابراهيم(را در آتش افکندند؛ يگانه راه جلوگيري از نابودي‌اش, از کار افتادن اين قانون بود. پس به آتش گفته شد بر ابراهيم خنک و سلامت شو! و او همان‌گونه که سالم در آتش افتاده بود, به سلامت از آن بيرون آمد و گزندي به او نرسيد!
جز اين بسياري ديگر از قواني طبيعي, براي پشتيباني از پيامبران و حجت‌هاي خدا بر زمين, به حالت تعطيل در آمده است:
دريا براي حضرت موسي( شکافته شد. کار بر روميان مشتبه گرديد و پنداشتند که حضرت عيسي( را دستگير کرده‌اند؛ در حالي که او را دستگير نکرده بودند. حضرت محمّد( از خانه خويش که در محاصره انبوه قريشيان بود و آنان ساعت‌ها, در کمين او بودند تا بر وي بتازند؛ بيرون رفت و کسي او را نديد. زيرا خداوند مي‌خواست تا پيامبرش را از چشم‌هاي آنان پوشيده دارد.
هر يک از اين موارد, نشان دهندة از کار ماندنِ يکي از قوانين طبيعي است تا فردي که حکمت خداوندي نگهداري او را بايسته مي‌شمرد پشتيباني شود. اکنون کجاي اين مسئله اشکال دارد که قانون پيري و فرسودگي نيز يکي از اين نمونه‌ها باشد؟270
به بيان ديگر, طول عمر حضرت مهدي( يکي ديگر از نشانه‌هاي قدرت پروردگار است. که پيش از آن مانند آن فراوان ديده شده است. يا ما بايد منکر اين همه اتفاقات و رخ دادهاي خارق العاده در زندگي پيامبران و امامان باشيم, و يا اين که طول عمر امام مهدي( اگر يک ميليون سال هم طول بکشد بايد قبول نماييم. چون همة اين آيات از يک منبع و مبدأ سرچشمه گرفته و در راستاي يک جهت و هدف صورت گرفته و ادامه و تکميل يکديگر است. وپيام و هدف اين قدرت‌نمايي‌هاي شفاف و آشکار خداوند, باور به حضرت مهدي( با تمام ضوابط و اصول و فروع آن و پاسخ منطقي به پرسش‌ها و شبهات مي‌باشد.
رخ‌دادها و اعجازهاي خارق العاده‌اي مانند: قصه خلقت حضرت آدم(, داستان غريب زندگي نوح نبي و کشتي نجات, حکايت يونس پيامبر در شکم ماهي! آوردن تخت بلقيس به دستگاه سليمان نبي, برآوردن شتر بچه‌اي براي صالح پيامبر از ميان کوه و سنگ, ولادت موسي( و هدايت و راهنمايي مادرش در حفظ او از مأموران حکومت, اژدها شدن چوب دستي حضرت موسي( و بلعيدن اسباب ساحران فرعون, سالم ماندن موسي( و غرق شدن فرعون, سرد و گلستان شدن انبوهي از آتش براي ابراهيم(, تولد اسماعيل براي ابراهيم پيامبر در سنين پيري, نبريدن کارد سر اسماعيل را در هنگام آزمايش, ولادت خارق العاده حضرت عيسي( که از مادري باکره و بدون شوهر و پاک و مقدس به دنيا آمد, تولد يحيي براي زکرياي پيامبر در سنين پيري از زني نازا, سخن گفتن عيسي( در گهواره, نبوّت عيسي در خردسالي, از گِل پرنده ساختن, نابينا را بينا نمودن, مرده را زنده ساختن, بيماران بي علاج را شفا دادن به واسطه ي عيسي( و به اذن خداوند, قصه ي خارق العاده اصحاب کهف و خواب و زنده شدن آنها در غار, داستان زنده شدن عزير پيامبر, نجات يوسف پيامبر در کودکي از چاه و او را به پادشاهي رساندن و پس از چهل سال انتظار به يعقوب پيامبر برگرداندن, داستان شگفتي‌آور ذوالقرنين, امّي و درس نخواندن محمّد( و آوردن قرآن عظيم, به معراج رفتن پيامبر اسلام, و ده‌ها و بلکه صدها از اين نمونه که همگي در مآخذ معتبر ديني و تاريخي ثبت و ضبط و انتشار يافته است.
بي گمان رخ‌دادهاي يادشده يک امر و اصل مسلّم بنيادي و از ناموس ويژة پروردگار است. و پروردگاري که اين همه اعجازهاي بزرگ آفريده, نگه‌داري حضرت مهدي ( تا روزي که خودش مصلحت بداند, از پلک چشم بر هم نهادن هم آسان‌تر است. آري، حضرت مهدي( با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه مي‏دهد.

 نظر دهید »

آیا.....

03 بهمن 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

از آن جايي که روايت صريح و روشني در اين باره در دست نيست، در بين دانشمندان شيعه سه ديدگاه متفاوت پديد آمده است. که هر يک برخاسته از پاره‌اي روايات است. اميد مي‌رود با بحث‌‌هاي جدّي‌تر و فراگيرتر, پاسخي درخور و مطمئن ارائه گردد.
گمانه‌هاي سه گانه‌اي که مطرح شده بدين قرار است:
1. ازدواج كرده و داراي فرزنداني نيز هست.216
2. ازدواج انجام گرفته، ولي اولاد ندارد.217
3. ازدواج نكرده است.
احتمال نخست
کساني که بر اين باورند اعتقاد دارند آن حضرت نه فقط ازدواج کرده که داراي فرزنداني نيز هست و آنان نيز فرزنداني دارند و…
ميرزا حسين طبرسي نوري از جمله کساني که بر اين مطلب پافشاري زيادي دارد. ايشان در نجم الثاقب با عنوان دفع شبهه نبودن اولاد براي آن حضرت آورده است: سيّدبن طاووس در اواخر کتاب جمال الاسبوع218 گفته که: من يافتم روايتي به سند متصل به اين که از براي مهدي گروهي از اولاد است که واليانند در اطراف شهرها که در درياست و ايشان دارايند غايت بزرگي و صفات نيکان را.219
در مراجعه به جمال الاسبوع در خواهيم يافت که نه فقط سندي بر اين ادعا نياورده، بلکه مشخص نکرده اين سخن از چه کسي ذکر شده است. استناد به چنين سخني بر مطلبي به اين مهمّي جاي بسي شگفتي است.
کساني که بر ديدگاه نخست پاي مي‌فشارند بر اين باورند که زن و فرزند داشتن حضرت با قواعد کلي، روايات و ادعيه سازگار است.
ايشان بر اين باورند که احکام کلي شريعت محمّدي( ايجاب مي‌کند که حضرت مهدي( نيز به مانند ديگر پيشوايان معصوم( تشکيل خانواده داده از سنّت جد بزرگوار خود پيروي نمايد.220
اما نکته قابل توجّه اين است که اين استحباب با مسئله بسيار مهمّي با عنوان غيبت و فلسفة آن در تعارض است.
از ايشان مي‌پرسيم اهميت ازدواج به عنوان يک مستحب بيشتر است يا امر بسيار مهمّ امر به معروف ونهي از منکر؟ حتماً پاسخ خواهد داد: امر به معروف مهمّ تر است. حال آيا امام عصر( از اين همه منکري که رخ مي‌دهد خبر دارد يا خير؟ حتماً مي‌گويد: خبر دارد. پس چرا نهي از منکر نمي‌کند؟ خواهد گفت با مقام غيبت حضرت در تعارض است. حال اين پرسش پيش مي‌آيد که واجبي به اين مهمّي در تعارض با غيبت ترک مي‌شود، اما امر مستحب نه!!
نه فقط امر به معروف که بسياري از شئونات امام است که به خاطر غيبت ايشان به صورت موقت ترک مي‌شود.
افزون بر اين که روايت نبوي مي‌گويد فمن رغب عن سنّتي فليس مني221 و آن بدين معناست که با آن به مخالفت بر خيزد و بر ما روشن است که هر کس اگر به دليل‌هايي نتوانست ازدواج کند به اين معنا نيست که با آن مخالف است.
همچنين آنها بر اين باورند که پاره‌اي از روايات شاهدي بر همسر و فرزند دار بودن آن حضرت است. مهمّ‌ترين رواياتي را که در اين بخش ارائه مي‌نمايند از اين قرار است:
1. يکي از نويسندگان معاصر در اين باره نوشته است: در باره همسر و يا همسران حضرت بقية الله( فقط يک سر نخ وجود دارد و آن روايتي است که مرحوم کفعمي در مصباح نقل کرده است. بر اساس اين روايت: همسر حضرت مهدي( از نسل عبد العزي (پسر عبد المطلب) مي‌باشد.
آن‌گاه گويي با قاطعيّت تمام همسر دار بودن آن حضرت ثابت شده, در پي اثبات فرزندان مي‌رود و مي‌نويسد: اما در باره اولاد آن حضرت رواياتي هست که وجود آنها را به روشني اثبات مي‌کند. 222
اما ادله‌اي که بر فرزند‌دار بودن آن حضرت بيان شده همراه با نقد آنها بدين قرار است:
1. شيخ طوسي( از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق( فرمود: براي صاحب اين امر دو غيبت است که يکي از آنها به اندازه‌اي طولاني مي‌شود که برخي از مردم گويند: از دنيا رفته، برخي گويند: کشته شده و برخي گويند: آمده و رفته، جز تعداد اندکي از شيعيان بر باور خود استوار نماند. و کسي از اقامتگاه او آگاه نمي‌شود، ازفرزندانش و نه از غير او. به جز کسي که متصدي امور اوست.223
برخي از اين روايت استفاده کرده‌اند که آن حضرت در دوران غيبت داراي فرزند است. چرا که اگر فرزند نداشت اين روايت بي معنا مي‌شد.
نقد و بررسي کوتاه:
ـ نعماني همين روايت را نقل کرده در حالي که به جايمن ولده من ولي224 آورده است. با توجه به اين که کتاب الغيبه نعماني به مراتب بر کتاب الغيبه شيخ طوسي مقدم بوده و بخشي از سند هر دو کتاب مشترک است و نيز بين کلمه ولي و ولد از نگاه نوشتار نزديکي وجود دارد، احتمال تصحيف بسيار قوي مي‌نمايد. و بنابراين استدلال به اين روايت بي اعتبار خواهد شد.
آيت الله صافي گلپايگاني يکي از مراجع تقليد معاصر پس از ذکر هر دو روايت مي‌نويسد: با وجود اين اختلاف، استناد به نقل غيبت شيخ اطمينان بخش نيست؛ بلکه نقل غيبت نعماني از برخي جهات، مانند علوّ سند و لفظ حديث، معتبرتر به نظر مي‌رسد.225
2 . روايت جزيرة خضراء که سخن از فرزندان حضرت در جزيره‌اي دور دست دارد.226
3. علامه مجلسي مي‌گويد مؤلف کتاب مزار کبير به اسناد خود از ابو بصير از امام صادق( نقل کرده که آن حضرت فرمود: گويا مي بينم فرود آمدن قائم را در مسجد سهله با اهل و عيالش.227
اگر چه اين روايت براي آن حضرت همسر و فرزند اثبات کرده ولي هيچ دلالتي ندارد در دوران غيبت نيز داراي زن و فرزند است چرا که احتمال دارد اين زن و فرزند پس از ظهور براي ايشان حاصل آيد.
البته به روايات ديگري نيز استدلال شده که به نظر مي‌رسد آنچه ذکر شد از اهميت بيشتري برخوردار بوده و آن هم که ملاحظه شد قابليت استدلال بر اين موضوع را ندارند.
افزون بر روايات به برخي از ادعيه و زيارت‌نامه‌ها نيز استدلال شده که در آنها نيز استدلال ناتمام است. زيرا استناد قطعي آنها به معصوم( مورد ترديد است.
آيت‌الله صافي گلپايگاني در باره برخي از آنچه به عنوان دليل قائلين به زن و فرزند دار بودن حضرت آمده است، مي‌نويسد: بعضي از روايات، مثل خبر کمال الدين انباري و خبر زين الدين مازندراني از جهت غرابت و ضعف ظاهري که در متن آنهاست، قابل استناد نمي‌باشد. و بعضي ديگر، همچون فقرات برخي از ادعيه و زيارات نيز صراحت ندارد، و قابل حمل بر عصر ظهور مي باشد.228
اما احتمال دوم
عده‌اي به دليل مواجهه با اشکالاتي که بر زن و فرزند داشتن حضرت ذکر شده، گمانه وسطي را برگزيده‌اند. به اين بيان که حضرت به خاطر عمل به سنّت پيامبر ازدواج کرده، ولي به خاطر مصون ماندن از مشکلات فرزند داشتن, داراي فرزند نيست.
غافل از اين که اشکالات فرزند داشتن حضرت در باره همسر حضرت همچنان باقي خواهد ماند. با اين بيان که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصي را به عنوان همسر برگزيند، يا بايد بگوييم كه عمر او نيز مانند عمر حضرت طولاني است ـ كه بر اين امر دليلي نداريم ـ يا اينكه بگوييم مدتي با آن حضرت زندگي كرده و از دنيا رفته است. در اين صورت، حضرت به سنّت ازدواج عمل كرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگي را ادامه مي‏دهد.
احتمال سوم
به طور اساسي همسر اختيار کردن براي حضرت مهدي( با فلسفة غيبت در تعارض است. و بسيار بعيد است آن حضرت ازدواج کرده باشد.
اگر چه وقتي ادله قائلين به اثبات زن و فرزند داشتن حضرت ناکافي دانسته شد، نيازي به آوردن دليل بر زن و فرزند نداشتن نخواهد بود؛ لکن کساني که احتمال سوم را مطرح کرده اند به ادله اي نيز تمسک کرده‌اند. که از جمله آنهاست:
1. مسعودي در اثبات الوصية نقل کرده در محضر امام رضا( علي‌بن حمزه و ابن سراج و ابن ابي سعيد مکاوي وارد شدند .
علي‌بن ابي حمزه آغاز به سخن کرده گفت: براي ما از پدرانتان نقل شده که تمام وظائف امام پس از رحلت به امامي مانند او منتقل مي‌شود.
امام رضا(به او فرمود: خبر بده مرا از حسين بن علي( امام بود يا نه؟ گفت: امام بود. حضرت فرمود: پس چه کسي جانشين او شد؟ عرض کرد: علي‌بن حسين( .
اين پرسش و پاسخ ادامه يافت تا اين که ابن ابي حمزه گفت: إنا روينا أن الإمام لا يمضي حتي يري عقبه؛ براي ما روايت شده که امام در نخواهد گذشت تا اين که جانشين و نسل خود را ببيند. امام رضا( فرمود: أما رويتم في هذا الحديث غير هذا؛ آيا در اين روايت بيش از چيزي براي شما گفته نشده؟ گفت: نه. حضرت فرمود: بلي و الله لقد رويتم فيه إلا القائم…؛ بله به خدا سوگند برايتان روايت شده مگر قائم … ابي حمزه (با حالتي شبيه اعتراض) گفت: اين قسمت در حديث است؟!
امام رضا( فرمود: ويلك كيف اجترأت علي بشي‏ء تدع بعضه؛ واي بر تو چگونه جرأت کردي به چيزي که بخشي از آن را ناديده گرفته‌اي بر من احتجاج کني.229
افزون بر مسعودي، کشي در رجال خود230 و شيخ طوسي در اختيار معرفة الرجال231 نيز اين روايت را با اندک تفاوتي آورده‌اند.
روشن است که اين روايت نه فقط داشتن فرزند براي حضرت مهدي( را در دوران غيبت منتفي مي‌داند، بلکه در تمامي عمر آن حضرت چنين مي‌داند.
2. شيخ طوسي در کتاب الغيبه نزديک به همين مضمون را در روايتي ديگر آورده است.
حسن‌بن علي خزاز گفت: علي‌بن ابي حمزه وارد بر امام رضا( شد. پرسيد: آيا شما امام هستي؟ حضرت فرمود: آري. علي‌بن ابي حمزه گفت: از پدر بزرگ شما جعفربن محمّد شنيدم که: امامي نيست مگر اين که فرزندي دارد. امام فرمود: آيا فراموش کردي يا خود را به فراموشي زدي؟ اين چنين که گفتي نفرمود. بلکه ايشان فرمود: امامي نيست مگر اين که فرزندي داشته باشد مگر امامي که حسين‌بن علي براي او خارج مي شود(رجعت مي‌کند) پس همانا او فرزندي نخواهد داشت. علي‌بن ابي حمزه گفت راست فرمودي اين چنين فرمود جد بزرگوار شما.232
3. رواياتي ‏حضرت خضر را به ‏عنوان كسي معرفي كرده كه وحشت تنهايي حضرت مهدي( را در دوران غيبت برطرف مي‏سازد و در حالي ‏كه اگر آن حضرت زن و فرزند داشت، نيازي به ملازم و همراه نبود.
امام‏رضا( فرمود: خضر( از آب حيات نوشيد و او زنده است… خداوند به واسطه او تنهايي قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل كند و غربت و تنهايي‏اش را با وصلت او مرتفع سازد.233
4 . در روايات فراواني از آن حضرت با القاب فريد (تك) و وحيد(يگانه) ياد شده است و اين با زن و فرزند داشتن منافات دارد.234
5. دسته‏اي از روايات، ملازمان حضرتش را در دوران غيبت فقط سي تن از ياران خاصّ آن حضرت ذكر كرده است. و سخني از همراهي زن و فرزند ايشان با وي ننموده است.
امام صادق( در اين باره ‏فرمود: صاحب اين امر از غيبتي ناگزير است و در غيبت خود ناچار از گوشه‏گيري و كناره جويي از ديگران است و طيبه (مدينه) خوش منزلي است و با وجود سي تن (يا به همراهي سي نفر) در آن جا وحشت و ترسي نيست.235
علامه محمّد تقي شوشتري در باره فرزند دار بودن امام زمان ( نوشته است: بايد گفت: در هيچ خبري وارد نشده است که آن حضرت پيش از ظهور فرزند داشته باشد، و در خصوص فرزند دار شدن آن امام پس از ظهور هم اختلاف است.236
بنابراين به نظر مي‌رسد ادله کساني که براي آن حضرت اثبات زن و فرزند مي‌نمايند ناتمام است. و خداوند آگاه‌تر است.

 نظر دهید »

اب مایه حیات

25 دی 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

آب در آموزه‌هاي ديني

آب به عنوان حلال و محیط انتقال مواد در بدن، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و بدون آن فعالیت‌های زیستی جانداران انجام نمی‌گیرد. بیشترین میزان آب بدن در سلول‌ها می‌باشد و تنها 5 درصد در خون موجود است.

آب در بدن، مواد خوراکی و موادی را که باید دفع شوند جابجا می‌کند. اکسیژن هوا به وسیله هموگلوبین خون از شش‌ها به سلول‌های بدن می‌رسد. غذایی که مصرف می‌کنیم در محیط آبی گوارش می‌شود و فرآورده‌های گوارشی آن به وسیله خون به تمام سلول‌های بدن می‌رسند. اگر آب نباشد بدن یک حجم شکننده و سخت است.

آب خاصیت ضربه‌گیری دارد و با ایجاد حالت ارتجاعی از اندام‌های داخلی محافظت می‌کند.

آب تنها ماده‌ای است که در طبیعت در شرایط عادی به سه حالت جامد، مایع و بخار یافت می‌شود.

همچنین بیشترین واکنش‌های شیمیایی، کاربرد آزمایشگاهی و صنعتی نیز در محلول‌های آبی صورت می‌گیرند.

منشاء آب

حضرت علی (ع) می فر مایند:  «آب بهترین نوشیدنی در دنیا و آخرت است.»

در سوره واقعه آیات 68 و 69 آمده است: «آیا به آبی که می‌نوشید اندیشیده‌اید؟»آیا شما آن را از ابر نازل می‌کنید یا ما نازل می‌کنیم؟

این آیات وجود انسان را در برابر یک سلسله سوال‌ها قرار می‌دهد. در واقع می‌گوید: آیا هرگز درباره این آبی که مایه حیات شما است و پیوسته آن را می‌نوشید، فکر کرده‌اید؟ چه کسی به آفتاب فرمان می‌دهد بر سطح اقیانوس‌ها بتابد و از میان آب‌های شور و تلخ، تنها ذرات آب خالص و شیرین و پاک از هر گونه آلودگی را جدا ساخته و به صورت بخار به آسمان بفرستد؟ که این بخارها به صورت قطرات باران نرم و ملایم، آهسته و پی در پی بر سرزمین‌ها فرود آید.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «در حمام آب سرد نخورید، چون معده را خراب می‌کند.»

در آیات فوق فقط به آب نوشیدنی تکیه شده و از تأثیر آن در مورد حیات حیوانات و گیاهان سخنی به میان نیامده، که علت آن اهمیت فوق‌العاده آب برای حیات خود انسان است. البته در آیات دیگر به موضوع زراعت اشاره شده است.

در ادامه در آیه 72 سوره واقعه آمده است: «اگر بخواهیم، این آب گوارا و شیرین را به صورت تلخ و شور قرار می‌دهیم، پس چرا شکر این نعمت بزرگ را به جا نمی‌آورید؟».

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) می‌خوانیم: هنگامی که حضرت آب می‌نوشید، می‌فرمود: «حمد برای خداوندی که به رحمتش ما را از آب شیرین و گوارا سیراب کرد و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد.».

خواص آب‌ها از منظر آیات و روایات

قبل از این که روایاتی دیگر در مورد آب بیان کنیم، جالب است بدانیم که این سخنان و سفارش‌ها حدود 1400 سال پیش در محیطی که از تمدن و بهداشت خبری نبود و بشر هنوز میکروب‌ها و عوامل بیماری‌زا را کشف نکرده بود و به نقش و اهمیت غدد اصلی بدن و ترشحات آن‌ها آگاهی نداشت، از سوی پیشوایان دینی بیان شده که خود گواه روشنی است بر این که سخنانی این چنین بزرگ و سازنده، که هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرد، جز از طریق وحی الهی ممکن نیست.

آب باران

در قرآن کریم سوره (ق) آیه 9 آمده است: «و از آسمان آبی مبارک نازل کردیم».

در بحارالانوار آمده است که آب باران، آبی مبارک است، به خصوص آب باران در ماه نیسان (نیسان: ماه دوم از فصل بهار است) که بعد از گذشت 23 روز از نوروز آغاز و تا سی روز ادامه می‌یابد. باران بهاری همان گونه که موجب حیات و تحول در نباتات و حیوانات می‌گردد، در انسان نیز منشاء تحول و سلامتی است.

در سوره فرقان آیه 48 آمده است: «و از آسمان آبی طاهر و پاک و پاک کننده فرو فرستادیم.».

حضرت علی (ع) می‌فرمایند : «از آب آسمان بنوشید، چرا که بدن را پاکیزه و بیماری‌ها را رفع می‌کند. ».

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «به سه نفس آب نوشیدن بهتر از یک نفس است

آب‌هایی که به صورت باران، برف و تگرگ و مانند آن از آسمان فرو می‌بارند پاکیزه‌ترین آب‌ها در طبیعت هستند، زیرا آن‌ها آب‌های مقطر هستند و خداوند این نوع آب‌ها را در قرآن به عنوان آب پاک و پاک‌کننده معرفی می‌نماید. اگرچه همین آب در فضای آلوده شهری و صنعتی کم و بیش به وسیله غبار و گازهای مسموم هوا آلوده می‌شود، ولی اگر بعد از باران اولیه جمع شود، بهترین آب پاک، طاهر و پاک‌کننده خواهد بود.

آب زمزم

از مهم‌ترین نقش‌های آب در زندگی انسان، درمان برخی از بیماری‌هاست. در این مورد تنها دو روایت در خصوص ویژگی آب زمزم بیان می‌کنیم:

حضرت علی (ع) به نقل از پیامبر (ص) می‌فرمایند: «آب زمزم به نیت هر دردی نوشیده شود شفاست.».

همچنین می‌فرمایند: «آب زمزم بهترین آب روی زمین است.».

آب گرم

«هر وقت کسی از شما داخل حمام شد، سه کف (منظور آبی که در کف دست جمع شود) از آب گرم بنوشد که شفافیت صورت را زیاد می‌کند و درد بدن را از بین می‌برد.».

آب سرد

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «بر مریض تب دار آب سرد بریزید (پاشویه کنید) زیرا حرارت بدن را کاهش می‌دهد.».

«دو چیز سبب اصلاح و سلامت بدن می‌شود: خوردن انار، نوشیدن آب خنک.».

همچنین امام صادق (ع) می‌فرمایند: «در حمام آب سرد نخورید، چون معده را خراب می‌کند.».

بهترین روش آب خوردن

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «به سه نفس آب نوشیدن بهتر از یک نفس است. پسندیده نیست که انسان همانند شتر و چهارپایان آب بنوشد.».

آبی که به آرامی و شبیه مکیدن نوشیده شود، دارای خواص زیر خواهد بود:

- آب با ترشحات بزاق آغشته شده و در هضم غذا مؤثرتر خواهد بود.

- موقع نوشیدن، آب با هوا مخلوط نمی‌شود و بنابراین معده درد نمی‌گیرد.

- نوشنده آب، احساس لذت بیشتری می‌کند.

نکاتی برای مصرف آب

حدود 60 درصد وزن بدن ما را آب تشکیل می‌دهد. بدن روزانه مقدار زیادی آب از طریق ادرار، مدفوع، تعریق و بازدم از دست می‌دهد.

در برخی موارد سرعت از دست رفتن آب بیشتر می‌شود، مانند بیماری، زندگی در ارتفاعات، آب و هوای خشک، ورزش، مسافرت با هواپیما، عدم مصرف یک وعده غذا (مانند نخوردن صبحانه) و نوشیدن مقدار زیادی قهوه یا چای (باعث ادرار زیاد می‌شود) بنابراین رعایت نکات زیر از کمبود آب بدن جلوگیری می‌کند:

* هرگاه تشنه شدید، سریع آب بنوشید. تشنگی نشانه خوبی از کم آبی است، اما اطمینان بخش نیست. اگر بیمارید یا ورزش می‌کنید و یا در ارتفاع بالا به سر می‌برید، بیش از حد معمول به مایعات نیاز دارید؛ حتی اگر احساس تشنگی نکنید.

* نوشیدن منظم آب.

* نوشابه، چای و قهوه را به جای آب مصرف نکنید.

* روشن بودن رنگ ادرار، نشانه مناسب بودن آب بدن است. در صورت تیره بودن آن، کلیه‌ها مواد زائد را در حجم کمی از آب تغلیظ کرده‌اند.

* روزانه 6 تا 8 لیوان آب (مایعات) برای بدن لازم است. اگر حدود 30 دقیقه قبل از صرف غذا 1 تا 2 لیوان آب بنوشید، به کم شدن اشتها و کنترل وزن خود کمک می‌کنید. اما بهتر است همراه غذا یا بلا فاصله پس از آن، از نوشیدن آب یا دیگر مایعات خودداری کنید. نوشیدن مایعات همراه غذا شیره معده را رقیق و کم تأثیر می‌کند و در نتیجه هضم غذا سخت خواهد شد.

 نظر دهید »

مبانى صلح و امنيت در فرهنگ انتظاردكتر محمدباقربابائى طلاتپه

06 دی 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

با توجه به تعريف مبانى به مجموعه اى از باورها، هنجارها، علوم و ارزش ها كه هويت و محتواى رفتارها را شكل مى دهد و اين مبانى لايه زيرين فرهنگ غالب بر جامعه و افراد را مى سازد كه به دنبال آن رفتارها و مصنوعات فرهنگى به عنوان لايه رويين فرهنگ ظاهر مى شود. صلح و امنيت دو پديده اجتماعى يا برآيند رفتارهاى آحاد جامعه است كه از كيفيت تعامل رفتارها و نوع حاكميت به دست مى آيد. انتظار مفهوم آشنايى فرهنگ هاى مختلف مى باشد كه با خود آمادگى و پويايى به همراه دارد. در فرهنگ علوى، انتظار با حضرت مهدى (عج) مفهوم خاص يافته و «منتظران» به كسانى اطلاق مى شود كه زمينه و بستر فكرى و عملى را براى حضور ايشان فراهم مى كنند. اين آمادگى و بسترسازى در مفهوم حقيقى و واقعى خود آثار مثبت خيلى زيادى در جامعه مى گذارد كه عدم تعدى به حقوق ديگران و قناعت به اندوخته هاى خويش و تلاش براى رشد و كمال فردى و گروهى از حداقل هاى آن مى باشد. فرهنگ انتظار از منتظران مى خواهد كه ريشه هاى ظلم و تعدى كه در حب نفس و امورات شهوانى ريشه دوانده است با ارتقاى مبانى فكرى و ارزشى ريشه كن نمايند و بساط صلح و امنيت را براى همه فراهم كنند. اين مبانى براساس ماهيت آنها به دو بخش عمده فكرى يا اعتقادى و عملى يا اجتماعى تقسيم مى شوند كه در بخش فكرى مى توان واقع بينى، كمال جويى، حق مدارى، عموميت، عرفان ظهورى و حضورى و عرفان نبوى و در بخش اجتماعى و عملى از مبانى ولايت مدارى، تكليف مدارى، هميارى و مساعدت جمعى، استقامت وپايدارى، پويايى مستمر و دائمى ياد كرد.
كليدواژه: مبانى، انتظار، صلح، امنيت، فرهنگ انتظار، مبانى فرهنگ انتظار

مقدمه
محدوديت هاى مالى، فكرى و فيزيكى انسان و به طور كلى محدوديت در توان مندى ها باعث مى شود كه انسان همواره به صورت اجتماعى زندگى كند و اين امر تا آن جا پيش رفته است كه او را موجودى مى شناسند كه طبع اجتماعى دارد. طبع اجتماعى على رغم ضرورت در زندگى اجتماعى گاهى منشأ تنش ها و نزاع ها مى گردد. طب اجتماعى براى اين كه موجبات اختلاف و ناراحتى فراهم نكند بايد منافع جمعى و توان مندى ها و نيازهاى همه را مدنظر گيرد و الاّ همين اجتماع سرچشمه تضادها، نزاع ها و اختلاف ها خواهد شد. با وضع قوانين و مقررات و اجراى آنها مى توان اين تنش هاى اجتماعى را به حداقل كاهش داد. نگاهى گذرا به قوانين و مقررات كشورها ما را به اين حقيقت رهنمون مى سازد كه در خيلى از مواد و تبصره ها، قوانين و مقررات با هم تفاوت اساسى دارند و نمى توان قانون و مقررات يك كشور را در كشورى ديگر به كار گرفت. به طور طبيعى اين تفاوت به مبانى فكرى و ارزش حاكم بر كنش ها و رفتارهاى كشورها يا فرهنگ آنها برمى گردد كه با هم اختلاف دارند.
فرهنگ انتظار بيانگر يك باور، اعتقاد و هنجارها و رفتارهاست كه از كسى كه خودش را در سيطره اين فرهنگ مى داند و يا خود را وارد اين فضا و بستر مى كند انتظار مى رود كه آنها را در كنش ها و رفتارها و كردارهاى خود به نمايش بگذارد. ما در اين مقاله سعى خواهيم كرد اين مقوله را از زاويه صلح و امنيت ببينيم و زواياى پنهان و آشكار آن را در كنار هم قرار دهيم، ولى چون فرهنگ انتظار، فرهنگى است كه متوليان از پيروان خواسته و مى خواهند خود را متخلق به آن گردانند، از اين رو استخراج مبانى آن در حوزه هاى مختلف تنها به روش تحليل محتوا و تحليل كيفى و يا روش آنتروپى ميسر مى گردد كه ما تلاش كرديم در اين مقاله ابتدا با تحليل انتظار و فرهنگ به فرهنگ انتظار برسيم و سپس از ويژگى هاى آن به مبانى آن در حوزه صلح و امنيت
با پرداختن به مفاهيم اين دو دست يابيم. به مفهوم ديگر، در تحليل از يك روش قياس خلف و معكوس به تعبير امروزى مهندسى معكوس استفاده شود.

مبانى
آيا تا به حال پيش آمده است كه از علت رفتار كسى سئوالى كنيد و جواب يا توجيهى نشنويد؟! و يا بخواهيد بدانيد كه چرا همه رفتارهاى خود را توجيه مى كنند و با دليل تراشى آنها را موجه نشان مى دهند؟ جواب اين است كه رفتارها چارچوب و هويت دارند و تا هندسه و محتواى آنها شكل نگيرند فعاليتى سر نمى زند. براساس تحقيقات رفتارشناسى، رفتار انسان پشتوانه فكرى و ارزشى دارد; كه در آن پايه فكرى ناظر بر بينش و بصيرت انسان است كه با مطالعه و تحقيق در پيدايش و نوع رابطه بين پديده ها به وجود مى آيد به عبارت ديگر، ناظر بر جهان بينى، اطلاعات، علوم و فنون مى باشد و پايه ارزشى ناظر بر بايدها و نبايدها است كه از بينش، بصيرت و جهان بينى سرچشمه مى گيرد. شخصيت و انتظارات انسان نيز تابع اين دو مى باشد، چرا كه شخصيت به مجموعه اى از رفتارهاى ثابتى اطلاق مى شود كه ديگران مشاهده مى كنند. و انتظار به مجموعه اى از رفتارها اطلاق مى شود كه انسان براساس جايگاه فردى و اجتماعى از خود و ديگران انتظار دارد و يا ديگران از او انتظار دارند تا براساس آن جايگاه با او برخورد نمايند.(1)بنابراين رنگ، استحكام و هويت رفتارهاى انسان به پايه هاى فكرى و ارزشى برمى گردد و هر گونه شبهه افكنى به اين دو، باعث سست شدن و عدم قاطعيت در رفتار مى گردد و هم چنين تجليات رفتارهاى انسان نيز به اين دو برمى گردد براى مثال اگر اين تجليات منافع ديگران را به خطر اندازد موجبات تنش و نزاع را به همراه خواهد داشت و اگر قناعت و متانت و رضايت طرفين را به وجود آورد صلح و صفا و آرامش به همراه مى آورد.

تنش و اختلاف صلح و صفا و آرامش

به خطر انداختن منافع ديگران رفتار انسان قناعت و متانت و رضايت طرفين

فكر و انديشه ارزش و باورها

از اين رو مبانى به بنيان ها و زيرساخت هاى هر چيز اطلاق مى شود كه براى ساخت و هويت دهى به آنها نيازمند آنها هستيم تا بر اساس آنها يا با تكيه بر آنها بتوان شىء مورد نظر را به وجود آورد. اين امور يا چيزهاى است كه در جايى ديگر اثبات شده است و در ساخت شىء مورد نظر مفروض عنه گرفته مى شود و يا مبتنى بر امورى است كه دلايل آنها در خودشان نهفته است. در منطق از اين امور به مواد گزاره ها ياد مى شود كه به اقسام بديهيات، يقينيات، مشاهدات، تجربيات، متواترات، مقبولات، مشهورات و.. تقسيم مى شود و استحكام ماهيت شىء به برخوردارى از اينها بر مى گردد كه در آنها بديهيات، اوليات، يقينيات، تجربيات و مشاهدات از جنس دانش مى باشد و پذيرش آنها منوط به استدلالى است كه در بطن آنها نهفته است و به بصيرت و بينش انسان ها هويت مى بخشد و بعضى ديگر مانند متواترات، مقبولات و مشهورات دليل و استدلالى براى پذيرش آنها نيست بلكه آدمى به سبب اطمينان به عوامل ديگر، آنها را مى پذيرد.(1)

صلح
صلح و آشتى الفاظى هستند كه با نزاع و تنش در تضاد مى باشند. از باب «تعرف الاشياء باضدادها» وقتى نزاع و تنش و عرصه هاى ظهور و بروز آنها در جامعه و بين كشورها و گروه هاى اجتماعى مشخص شود مى توان به عرصه هاى صلح و آشتى نيز دست يافت. منشأ نزاع و تنش با اختلاف بر سر موضوعى كه منافع طرفينى و مشترك دارد ايجاد مى شود. در اختلاف به تحليل عقلى عوامل زير دخالت دارند:
1ـ طرفين اختلاف;
2ـ موضوع مورد اختلاف;
3ـ علت اختلاف.
علت اختلاف به مواردى برمى گردد كه به نوعى منافع طرفين در موضوع اختلاف جمع مى شوند و اين زمانى اتفاق مى افتد كه موضوع و علت اختلاف در خارج از طرفين باشد مانند: زمين، پول، ثروت، جايگاه هاى اجتماعى و…. طرف دعوا هركدام در صدد تسلط بيشتر بر منافع مادى مانند زمين، پول و ثروت هاى ديگر مى شود و يا اين كه در جايگاه هاى اجتماعى كمتر مورد احترام و توجه قرار مى گيرد. با اين گفتمان به نظر اوليه، جهانى را نمى توان در واقعيت يافت كه در آن صلح حقيقى برقرار باشد، چراكه اين نوع صلح از دنياى عارى از نزاع و به دور از اختلاف الهام مى گيرند، دنيايى كه در آن كليه ملل بر اختلاف ها و منازعات فائق آمده و اهداف و خواسته هاى بلندپروازانه خود را به كنار مى زند و عوامل و انگيزه هاى خودخواهانه و تهاجمى به عواطف و احساسات خيرخواهانه و مودت آميز تبديل مى شود كه به گفته «نيكسون» يا پس از مرگ و اندرون قبر به دست مى آيد و يا با حروف و نوشتن روى كاغذ(1) و با يك گفتمان ديگر اين حقيقت را مى توان در دنياى انبيا و اوصياى الهى به دست آورد به قول حضرت امام(رحمه الله) اگر همه انبيا در يك جا جمع شوند اختلافى بين آنها يافت نمى شود چرا كه منشا اختلاف كه همان نفس انسانى يا حب نفس است در آنها موجود
نيست:
اين را من كراراً گفتم اگر همه انبيا جمع بشوند در تهران و بخواهند كار بكنند، بخواهند دخالت در امور بكنند، هيچ با هم اختلاف پيدا نمى كنند، امكان ندارد، براى چه براى اين كه آنها نفس خودشان را كشته بودند و مبدأ خلاف، نفس انسان است.(1)… اگر همه انبيا جمع بشوند و همه اوليا جمع بشوند، با هم اختلاف نمى كنند، يك كلمه اختلاف ندارند، لكن اگر دو تا كدخدا در يك ده باشد اختلاف پيدا مى كند، اگر دو عالم باشد (روحانى واقعا) صد عالم روحانى باشد، ممكن نيست با هم اختلاف داشته باشند.(2)
گرچه هر دو گفتمان به نوعى نااميد كننده است ولى هر دو به خوبى نشان مى دهد كه مى توان محيط و بسترى عارى از نزاع و تنش يافت كه در آن صلح و صفا و صميميت و آرامش حاكم باشد. پيام گفتمان اول اين است كه در ظرف دنيا نمى توان به آن دست يافت، ولى گفتمان دوم، اين پيام روشن را دارد كه در همين دنيا اگر انسان ها بتوانند در رشد و كمال همسان پيامبران، اوصيا و علماى وارسته و كامل باشند ديگر اختلاف و تنش مفهوم خودش را از دست خواهد داد و جامعه به مدينه فاضله پر از صلح و صفا دست مى يابد.
پيام ديگرى كه اين گفتمان دارد اين است كه عامل اصلى تنش هاى فردى و اجتماعى، جلب منافع و قانع نشدن به وضع موجود مى باشد كه به تحليل عقلى يك طرف آن منافع و منابع بيرونى است و طرف ديگر عامل جلب و جذب اين منافع و منابع مى باشد، عامل جذب به نفس انسانى و شرايط روحى و نفسانى برمى گردد كه به تناسب رشد و كمالات انسانى متفاوت مى شود به طورى كه هر چه كمالات عقلانى و درجه ايمان و كمالات نفسانى او افزوده مى شود از تمايلات نفسانى او كاسته مى شود و امور دنيوى و شهوانى به ديده حقارت نگريسته مى شود «مَنْ كَمُلَ عَقْلُهُ اسْتَهَانَ بِالشَّهَوَاتِ»(1) و رفتارها بهتر شده و ضايعات كاهش مى يابد و تأثيرات منفى كم شده و آثار مثبت افزايش مى يابد: «مَنْ كَمُلَ عَقْلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ وَ نَظَرُهُ لِدِينِهِ»(2). با نگاه تحليلى به عرصه هاى تنش زا و اختلاف و ويژگى هاى تكوينى انسان مى توان عوامل تنش زا و اختلاف انگيز را به صورت زير احصا كرد:
1 ـ نزاع بر روى منافع و منابع اتفاق مى افتد و منافع گاهى ريشه بيرونى دارد و گاهى ريشه درونى;
2 ـ علت اصلى اختلاف و تنش بين انسان ها به حب نفس بر مى گردد;
3 ـ اختلاف در امور بيرونى و منافع مشترك امر طبيعى است و كشورها به آنچه در اختيار دارند راضى نشده و در صدد تحصيل امتيازهاى بيشتر براى تصرف در منافع بيرونى هستند و مالاً هرگاه كشورها نتوانند اختلافات خود را از راه هاى مسالمت آميز حل و فصل نمايند به نزاع بيرونى و تهاجم دست خواهند زد;
4 ـ هيچ كشورى تا زمانى كه از موفقيت و پيروزى خود در نزاع اطمينان پيدا نكند دست به حمله و تهاجم يا تنش آشكار نمى زند;(1)
5 ـ ولى در صورتى كه رشد و توسعه افراد و كشورها به منابع درونى برگردد و عوامل رشد و توسعه به خود افراد و كشورها برگردد ديگر نزاع در مفهوم عمومى معنا نخواهد داشت و هر كسى به اندازه اى كه بتواند از منابع درونى استفاده نمايد به طور طبيعى جلوتر خواهد بود;
6 ـ در تنش هاى درونى نكته اساسى در اعمال نفوذها و حقارت هاست كه بعضى چون توان رشد ندارند و يا اين كه مى دانند ديگرى با دست يابى به منابع درونى به برابرى قوا با او دست خواهد يافت به اعمال نفوذ رو مى آورند تا او را از حق طبيعى خود محروم سازند كه نمونه آن در دست يابى كشورمان به انرژى هسته اى است كه با توان و منابع داخلى اتفاق افتاده است، ولى چون دنياى غرب نمى خواهد ايران هسته اى را در كنار خود ببيند به روش هاى مختلف به مخالفت با او مى پردازد كه شايد توسعه و رشد آن را كند نمايد چون توان رفع و دفع كلى آن را ندارند.

امنيت
امنيت در لغت به معناى «بى خوفى و امن، بى بيمى و در امان بودن»(2)و يا به «آزادى از اضطراب و بيمناكى و داشتن اعتماد و اطمينان موجه و مستند است و يا در معرض خطر نبودن يا از خطر محافظت شدن» را گويند.(1) و برداشت هاى مختلف و متفاوت از اين واژه مى شود; عده اى آن را يك «نماد مبهم»(2) دسته اى آن را «كلمه اى با معانى بسيار و چندوجهى»(3) ياد مى كنند.
نگاه اجمالى و گذرا به كتاب هاى لغت از امنيت بيانگر اين است كه امنيت مفهومى سيال، گسترده و پيچيده(4) است كه در همه آنها «احساس آزادى از ترس يا احساس ايمنى و اطمينان از نبود خطر» وجود دارد. و نعمت بزرگى است كه با نبود خطر و تضييع نشدن منافع فردى و اجتماعى و برطرف كردن عوامل ترس و ناامنى به دست مى آيد كه در آن مردم با آرامش و اطمينان خاطر، فعاليت هاى فردى و اجتماعى خود را انجام مى دهند و به گفته رهبر معظم انقلاب اسلامى:
امنيت نعمت بزرگى است. كه در قرآن هم راجع به امن و امنيت سخن رفته است. در هر جامعه اى، زمينه لازم براى پيشرفت هاى مادى و معنوى امنيت است… . ليكن شرط حركت عظيم اجتماعى براى يك ملت، در درجه اول امنيت است.(5) امنيت گرچه يك مفهوم فردى و نسبى است و به عوامل ادراكى برمى گردد، ولى نبايد اين نكته را فراموش كرد كه امنيت مفهومى است كه از نبود خطر حاصل مى شود و خطر يا به واسطه عوامل درونى ايجاد مى شود يا بيرونى. كه در هر دو حالت عامل ثانوى در پيدايش آن مؤثر است. از اين رو امنيت و خطر همسان سفيدى و سياهى است كه به كمك هم معنا مى شوند.
به همين سان امنيت ملى براى هر كشورى به مفهوم وجود شرايطى است، كه در آن كليه نيازها، ارزش ها و منافع حياتى آن كشور از خطرات و تهديدات گوناگون داخلى، خارجى، فرامرزى و طبيعى در ابعاد سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و زيست محيطى به طور نسبى در امان باشند. بديهى است نيازها، ارزش ها و منافع حياتى هر ملت و هر كشورى داراى مصاديق بارزى هستند و چنان چه عناوين آنها در تشريح مفهوم امنيت به كار برده شوند، تعريف جامع تر و روشن ترى از امنيت ملى به دست مى آيد. بر اين اساس، امنيت ملى به مفهوم وجود شرايطى است كه در آن افراد ملت از خطر هر گونه تهديدى نسبت به حفظ تماميت ارضى، استقلال، وحدت ملى، نهادهاى حكومتى، ثروت هاى ملى، اقتدار ملى، اعتبار ملى، عقايد، مقدسات، مال، معيشت، حيثيت، ناموس، جسم، جان، حقوق اساسى و به طور كلى تأمين همه ارزش هايى كه در گستره چتر منافع ملى قرار دارند، در چارچوب قوانين كشور به طور نسبى اطمينان حاصل نمايند.(1)امنيت براساس عوامل اثرگذار در آن، داراى مؤلفه ها و يا ابعاد نظامى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و زيست محيطى است و تحقق آن مستلزم ايجاد امنيت در تمام سطوح و ابعاد است. به معناى ديگر امنيت، نتيجه و برآيند مجموع بردارهايى است كه از اين ابعاد شش گانه ايجاد مى شود.
تحقيقات نشان مى دهد كه تأثير مؤلفه فرهنگى در ميان مؤلفه هاى ديگر از همه بيشتر و مشخص تر است چون اين مؤلفه ضمن اين كه در ساير مؤلفه ها نقش اساسى دارد در جمع بندى و مجموع آنها نيز اثرگذار است، چراكه سياست و خط مشى هاى سياسى بر اساس نوع انديشه و ارزش ها و باورهاى رهبران سياسى و جمعى تدوين و پى گيرى مى شود. هم چنين مسائل اقتصادى و استفاده از منابع كمياب و بهره بردارى از تكنولوژى هاى وارداتى و يا نحوه توزيع درآمد به نوع نگرش اقتصاددانان جامعه برمى گردد. و ظهور قدرت نظامى در نيروهاى نظامى و ابزار و تجهيزات آنها در راستاى توان و آمادگى رزمى است و نيز تربيت و آموزش نيروها و نوع خريد و سرمايه گذارى در توليد تجهيزات نظامى وابستگى تام به نگرش رهبران سياسى و روحيات و باورهاى جمعى دارد.
چنان كه ملاحظه مى شود جهت گيرى مسايل سياسى، اقتصادى، نظامى و… ارتباط مستقيم با ارزش ها و باورها و نوع نگرش و دانايى رهبران جامعه و آحاد مردم و هويت ملى دارد و ضرورتاً هرچه آنها انطباق بيشترى باهم داشته باشند، به همان نسبت جامعه در آرامش فكرى، روحى، سياسى و اقتصادى خواهد بود. بالطبع مردم وقتى تنشى در مسائل مختلف كشورى احساس نكرده باشند، اين احساس تبديل به امنيت خواهد شد.(1)

مسائل اقتصادى

مسائل سياسى

امنيت

مسائل نظامى

مسائل محيطى

مسائل شخصى

فرهنگ عمومى جامعه

نكته آخر اين كه نگاه گذرا به آيات و روايات گويايى اين است كه آرامش و آسايش واقعى و حقيقى در دنيا ممكن نيست گرچه مردم به اشتباه به دنبال آنها در دنيا باشند: «ووضعت الراحة فى الجنة وهم يطلبونه فى الدنيا فلا يجدونها»(1) چراكه زندگى انسان مملو از مشكلات مى باشد و هيچ نقطه اى در دنيا نمى توان يافت كه راحتى باشد: «الدنيا محفوفة بالمكاره»(2). اين كه قاموس خلقت رشد و كمال انسان را در مشكلات قرار داده است: (لَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ فِى كَبَد )(3) و بدون ورود در آنها به آسايش و راحتى دست نمى يابد: (فَإِنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً )(4). رحمت خاصه حق كه تجلى رحيميت اوست در دنيا به صورت قوانين و مقررات در چهره عمل به صورت اخلاق حسنه و اعمال صالحه و نتيجه آن امنيت باطن و ظاهر است و در آخرت به قيافه بهشت و به صورت رضوان من الله اكبر مى باشد.(5)

انتظار و انتظار فرج
انتظار يعنى چشم داشتن و چشم راه بودن،(6) چشم داشت يك رويداد خوب، يك گشايش، آينده مطلوب، عزيز سفر كرده … و يا يك منجى. اميد به آينده و چشمداشت گشايش همزاد نهاد انسان و موتور محركه اوست، بدون آن انسان تحرك و بالندگى خود را از دست مى دهد «الامل رحمة لامتى و لولا الامل ما ارضعت والده ولدها و لاغرس غرس شجرا»(1) انتظار گوياى انديشه مقدسى است كه منتظِر را همراه با تلاش و فعاليت به قصد رسيدن به منتظَر آماده مى سازد.
گر نبودى ميل و اميد ثمر *** كى نشاندى باغبان بيخ شجر نگاه به معانى و مصاديق انتظار در اسلام بيانگر دو حوزه متفاوت از آن مى باشد:
1 . حوزه عمومى: در اين حوزه اسلام تلاش دارد با فضيلت دادن به انتظار و اميد به آينده و سرزنش و نكوهش نااميدى، روحيه تلاش و تكاپوى سازنده را در افراد جامعه اسلامى زنده نگهداشته و از ورود يأس و نااميدى به حريم زندگى جلوگيرى نمايد. و آياتى مانند (وَلاتَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاّ القَوْمُ الكافِرُونَ )(2)واحاديثى مثل: «انتظروا الفرج و لاتيأسوا من روح الله فان احب الاعمال الى الله عزوجل انتظار الفرج»(3) و «افضل الاعمال انتظار الفرج»(4) بيانگر اين حوزه مى باشد.
2 . حوزه خاص: در اين حوزه، اسلام معناى انتظار و اميد را به فرد و زمان خاصى معطوف مى كند فردى كه به وسيله آن گشايش و اميدها و آرزوهاى ديرينه انسان هاى مومن تحقق يافته و مدينه فاضله اى كه آرزوى انسان ها بوده و قرآن و مكتب هاى ديگر به آن وعده داده اند، تحقق مى يابد(1) و اين فرد در فرهنگ هاى مختلف به نام هاى مختلف ياد مى شود كه در فرهنگ علوى به حضرت حجت و قائم (عج) ياد مى گردد كه امام دوازدهم شيعيان بوده و به مشيت الهى از نهان هدايت عامه و خاصه جهان را به عهده دارد و آياتى مانند: (لَيَسْتَخْلِفَـنَّهُمْ فِى الأَرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ )(2) و احاديثى مثل: «يا با القاسم، ان القائم منا المهدى الذى يجب ان ينتظر فى غيبته و يطاع فى ظهوره و هو الثالث من ولدى»(3); عبدالعظيم حسنى روايت مى كند روزى حضور موسى بن جعفر(عليه السلام) وارد شدم كه درباره حضرت قائم(عج) سؤالى كنم كه حضرت فرمود:اى ابوالقاسم به درستى كه قائم از ماست و او مهدى است كه واجب است كه در غبتش براى ظهورش انتظار بكشيد و در ظهورش از او اطاعت نماييد و او سومين ] امام[ از فرزندان من است) بيانگر اين حوزه از معناى انتظار مى باشد.

ابعاد انتظار فرج
انتظار فرج از زاويه ديگر داراى دو بعد فكرى يا اعتقادى و عملى يا اجتماعى است، چراكه اين معرفت و انتظار فرج است كه منتظر را در خيمه گاه حضرت مهدى (عج) قرار مى دهد و با انتظار اعتقادى و فكرى، شرط صحت انتظار به دست مى آيد. فضيل بن يسار از امام صادق(عليه السلام) درباره آيه (نَدْعُوا كُلَّ أُناس بِـإِمامِـهِمْ )(1) سئوال كرد. كه حضرت فرمود:اى فضيل امام خود را بشناس، زيرا اگر معرفت امام خود را داشته باشى، جلو افتادن يا به تأخير افتادن اين امر زيانى به تو نمى رساند(2).
انتظار اجتماعى و عملى، همان انتظار در رفتار و كردار و گفتار است كه محصول انتظار فكرى و اعتقادى است(3) به عبارت ديگر منتظر آمادگى به همراه دارد، بايد براى به پا داشتن حكومت جهانى حضرت مهدى (عج) در زمينه هاى مختلف فكرى، روحى و عملى آمادگى لازم ايجاد كنيم. و آمادگى با دگرگونى در نگرش و رفتار «بينات» (حديد، آيه 25) و راضى نشدن به وضع موجود ايجاد مى شود و هر روز نسبت به روز قبل خود را در عرصه هاى مختلف سياسى، اقتصادى، فرهنگى و تكنولوژيكى آماده تر نمايد(4).
بنابراين انتظار فرج يعنى:
1ـ عمل به تعاليم الهى و پيروى كامل از دستورهاى دين خدا و ايجاد آمادگى هاى لازم براى برپايى انقلاب آسمانى برافراشتن پرچم اسلام در سراسر جهان.(5)
2ـ منتظر وعده الهى بودن، سعى و تلاش در مهيا ساختن روح و جسم خود براى روزى كه با طلوع خورشيد معنوى جهان، گشايشى در زندگى افراد ايجاد مى شود.(1)
3ـ اميد داشتن به فردايى روشن.(2)

فرهنگ و فرهنگ انتظار
از فرهنگ تعاريف زيادى كرده اند كه تفصيل آنها را در جاى ديگر بايد جست و جو كرد، ولى با يك نگاه دقيق به آنها و كاوش در حوزه هاى آنها مى توان به اين تعريف دست يافت: «سبك و شيوه زندگى كه برخاسته از مبانى فكرى و ارزشى است» بر اساس اين تعريف به تعداد گروه ها، قوميت ها، مليت ها و كشورها فرهنگ داريم چراكه سبك هاى زندگى متفاوت دارند و مسلمان كسى است كه رفتار و سبك و سياق زندگى اش براساس مبانى فكرى و ارزشى اسلام ناب شكل گيرد.(3)
براى انتظار فرج حضرت مهدى (عج) در اسلام ثواب هاى زيادى نقل شده است; به طورى كه در بعضى از آنها پاداش اين افراد همسان شهدايى شمرده شده است كه در جبهه حق به خون خود مى غلتند «المنتظر لامرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل الله»(4). و احاديث ديگر كه بخش عمده اى از جلد51 بحارالانوار را تشكيل مى دهد.
بايد گفت در ثواب و توصيه به انتظار فرج بودن ترديدى نيست و يكى از وظايف مهم مسلمانان در عصر غيبت است. اما سخن در اين است كه معناى حقيقى انتظار فرج چيست؟ و چه فرهنگى بر آن حاكم است و چگونه مى توان از منتظرين بود؟ آيا به صرف دعاى ندبه خواندن و بعد از صلوات «اللهم عجل فرجه الشريف» گفتن و دعا براى سلامتى امام (عج) كردن و از زير بار مسئوليت هاى اجتماعى شانه خالى كردن و در مقابل انواع فسادها، بيدادگرى ها و ظلم و ستم ها تنها به جمله «خدا فرج امام زمان را نزديك سازد تا جلو فساد را بگيرد» كفايت مى كند.
البته همه اين كارها به نوبه خود نيكوست، ولى گمان نمى كنم تنها اين قبيل كارها انسان را از مصاديق منتظران حقيقى قرار دهد و فضيلتى برابر با كسى داشته باشد كه در ميدان جهاد و براى دفاع از دين، در خونش مى غلتد.
نگاهى اجمالى به برنامه هايى كه امام زمان (عج) در زمان حضور دارند مانند: ريشه كردن ظلم و ستم، آثار كفر و بى دينى و مادى گرى، گسترش عدالت در سراسر جهان و… به قدرى مشكل و سنگين است كه گروهى در اصل آن ترديد مى كنند.(1) از طرفى، احاديث زيادى حكايت از اين دارد كه حكومت حضرت به اعجاز صورت نمى گيرد بلكه براى مقابله بامخالفين جنگ هايى خواهدداشت مانند حديث زير:
بشير مى گويد خدمت ابى جعفر(عليه السلام) عرض كردم: مردم مى گويند وقتى مهدى قيام كند كارها برايش روبه راه مى شود ؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند چنين نيست. اگر اين چنين موضوعى امكان داشت براى رسول خدا صورت مى گرفت. در صورتى كه در ميدان جنگ دندانش خونين شد و پيشانى مباركش شكست. به خدا قسم نهضت صاحب الامر هم انجام نمى شود مگر اين كه در ميدان جنگ عرق بريزيم و خون ها ريخته شود سپس دست به پيشانى مبارك كشيد.(1)
از اين رو بر پيروان و منتظران حقيقى لازم است كه مزاق افراد را براى پذيرش اين برنامه ها آماده نمايند مگر بدون آمادگى مى توان چنين كار بزرگى را انجام داد و اين از وظايف منتظران حقيقى است كه اين بستر را فراهم نمايند. نگاه دقيق به فلسفه پاداش ها و مجازات ها گوياى اين حقيقت است كه ورود در عرصه هاى تشويق و پاداش، رشد، بالندگى و كمال براى فرد و جامعه به ارمغان مى آورد; به همان سان كه ورود در عرصه هاى تنبيه، سستى و نخوت به همراه دارد. و تشويق به فرهنگ انتظار نيز براى اين اوصاف و ويژگى هايى است كه به دنبال دارد كه بارزترين آنها ايجاد آمادگى در زمينه هاى مختلف مى باشد كه با خود صلح و امنيت مى آورد.
يكى از كسانى كه معناى انتظار را از مفهومى عام خارج كرد و آن را متناسب با مصداقش معنا كرد; حضرت امام(رحمه الله)بودند. ايشان حجت را تنها در بيان احكام نمى دانست بلكه به آن مفهومى وسيع ترى داد و به حوزه رفتار سرايت داد و عدالت گسترى و رفتارهاى حضرت را حجت خدا بر بندگانش مى دانست(1) و در راستاى اين معنا بود كه به مسئولان خطاب مى كرد:
ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براى اين كه اگر چنانچه موفق شديم ان شاء الله به زيارت ايشان، طورى باشد كه رو سفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاه هايى كه الآن به كار گرفته شده اند در كشورما… بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براى ملاقات حضرت مهدى، سلام الله عليها(2) انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد تلاش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق يابد.(3)

وظايف منتظران در فرهنگ انتظار
بنابراين انتظار متضمن معانى، تحرك، رشد و بالندگى است و با بسط عدالت و عمل به احكام اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) واستقرار آن در تمام كشورها مى توان فضا و بستر لازم را براى ظهور حضرت مهيا ساخت(4) وبراى آماده كردن اين بستر و فضا، منتظران بايد داراى اوصاف و وظايفى باشند كه احاديث فراوانى به آنها اشاره دارد كه مرحوم علامه مجلسى در جلد 52 آنها را آورده است; به چند مورد از آنها به جهت ارتباط با فرهنگ انتظار اشاره مى كنيم:
ابوبصير مى گويد: روزى امام صادق(عليه السلام) به اصحابش فرمود: آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خدا اعمال بندگانش را جز به آن قبول نمى كند؟ ابوبصير عرض كرد: بفرماييد. فرمود: شهادت به يگانگى خدا و پيامبرى محمد(صلى الله عليه وآله) و اعتراف به دستورهاى خدا و دوستى با ما و بيزارى از دشمنانمان و تسليم در مقابل ائمه و پرهيزكارى و جديت و آرامش و در انتظار قائم بودن. سپس فرمود: براى ما دولتى است كه هر وقت خدا بخواهد تأسيس خواهد شد. هر كس ميل دارد كه از اصحاب و ياران قائم ما باشد بايد در انتظار فرج باشد. پرهيزكارى را شيوه خويش كند به اخلاق نيك آراسته گردد و در همان حال در انتظار قائم ما به سر برد. اگر چنين بود و پيش از قيام قائم مرگش فرا رسيد به اجر و ثواب كسانى كه قائم را درك مى كنند نائل خواهد گشت.اى شيعيان جديت و كوشش نماييد و منتظر ظهور آن جناب باشيد، اى گروهى
كه مورد توجه و رحمت خدا واقع شده ايد پيروزى گوارايتان باد:
«من سر ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق…».(1)
فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا و يتجنب ما يدنيه من كراهيتنا و سخطتنا فان امرنا بغتة فجأة(1); پس هر يك از شما بايد از آنچه كه به وسيله اش به دوستى ما نزديك مى گردد عمل كند و از آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتى نزديك نمايد دورى كند; زيرا فرج ما آنى و ناگهانى پديدار مى شود.
بنابراين منتظر حقيقى به لفظ نيست و تنها با اذكار و خواندن بعضى ادعيه نمى توان به آنها دست يافت بلكه اين واژه به همراه خود فرهنگى دارد كه از پشتوانه فكرى و ارزشى خاصى تبعيت مى كند، رفتارهاى ويژه اى مى طلبد، جامعه اى مى خواهد كه هويتش با آن رنگ گرفته و سازمان مى يابد. بخشى از اين وظايف و انتظاراتى كه در متون اسلامى به آن اشاره مى شود به صورت زير مى باشد:
1 . اصلاح نفس و آراسته شدن به اخلاق نيك اسلامى;
2 . ورع، پارسايى و نيكو رفتارى;(2)
3 . عمل به احكام و دستورهاى قرآنى;(3)
4 . استخراج احكام و برنامه هاى اجتماعى اسلام و اجراى كامل آنها;
5 . اجراى برنامه هاى اقتصادى اسلام و حل مشكلات اقتصادى و رفع فقر و بيكارى;
6 . مبارزه با تمركز ثروت هاى غير مشروع;
7 . تحصيل دانش و جديت در رفع غفلت، سستى و عقب افتادگى و از نظر علمى، صنايع و تكنولوژى و جهات ديگر علمى بر ديگران در دنيا پيشى گيرند;
8 . ايجاد دولتى نيرومند و مقتدر اسلامى در گستره گيتى;(1)
9 . استماع احكام و قوانين به همه جهانيان و اثبات برترى آنها بر ديگرى ها;
10 . آماده سازى افكار جهانيان براى پذيرش قوانين و مقررات اسلام ناب.(2)

مبانى صلح و امنيت در فرهنگ انتظار
با نگاه اجمالى كه به معانى مبانى، صلح، امنيت و فرهنگ انتظار گرديد مى توان در مورد مبانى صلح و امنيت در فرهنگ انتظار سخن به ميان آورد ; گفته شد صلح و امنيت از تجليات كنش ها و رفتارهاى فردى و جمعى آحاد جامعه مى باشد و بيش از آن كه ناشى از رفتارها باشد به نوع افكار و نگرش ها برمى گردد كه ذهنيات مردم را مى سازد; يعنى بيش از آن كه جنبه بيرونى و واقعى داشته باشد جنبه ذهنى و ادراكى دارد. از طرفى به اين نكته متذكر شديم كه تعارض و اختلاف با قدرت و سياست ومنافع ومنابع مشترك ارتباط مستقيم دارد و زمانى به وجود مى آيد اعضاى جامعه يا گروه تصور كنند كه كوشش ها و تلاش هاى آنها در دست يابى به اهدافى كه مد نظر گرفته اند به وسيله گروه هاى ديگر خنثى مى شود(1) و شايد بتوان گفت امنيت ارتباط مستقيم باقدرت دارد; هرجا قدرتى حاكم است يكى از مفاهيم تراوشى آن امنيت است.(2) اين سخن به طور مطلق نمى تواند درست باشد چراكه هر قدرت غير خدايى ضدش را در درونش مى پروراند و به ناچار براى جلوگيرى از عوامل زوال قدرت حاكمه به اقدام هاى سركوب گرايانه روى خواهد آورد. نمرود و فرعون هردو ادعاى خدايى داشتند و قدرتى مافوق خود تصور نمى كردند ولى هم اين كه شنيدند موسايى و ابراهيمى بساط حكومت و قدرت آنها را برخواهد چيد دست به اقداماتى زدند كه آرامش و امنيت را از چشم قبطيان و مؤمنان پراند. ولى كسانى كه وصل به قدرت الهى مى شوند ترسى و وحشتى به دل راه نمى دهند و از يك آرامشى برخوردار مى شوند كه به راحتى نمى توان محتواى آن را درك نمود، نمونه اى از آن را در عصر حاضر در وجود امام خمينى(رحمه الله) ديديم كه به تنهايى در مقابل تمام قدرت هاى دنيوى قرار گرفت و با اقتدار انقلاب اسلامى را رهبرى نمود.
امنيت يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است كه اهميتش چون سلامتى بعد از اين كه از دست رفت، ظاهر مى شود.(3) و انسان به جهت اين كه موجودى زنده است به آب و غذا و همسر و مسائل ديگر نياز دارد لذا حيات و دوام آن و حتى رشد و كمال او وابسته به غير مى باشد، از اين رو تا زمانى كه اين احساس به او دست ندهد كه عوامل اثرگذار در حيات او به خطر نيفتاده است احساس راحتى و امنيت كرده و در صلح و صفا زندگى خواهد كرد ولى اگر كوچك ترين احساس خطر نمايد به تكاپو خواهد افتاد تا به صورت هاى مختلف به مقابله با موانع و چالش ها بپردازد(1).
بنابراين صلح و امنيت از تجليات رفتارهاى جمعى آحاد جامعه مى باشد و تحققشان در بيرون و ذهنيت مردم به پشتوانه هاى فكرى و ارزشى برمى گردد كه حاكميت براساس آنها حكم مى راند و مردم براساس آنها كنش و واكنش هايى از خود نشان مى دهند. براساس آنچه از مبانى و ويژگى هاى آن گفته شد مى توان آنها را به صورت زير تقسيم بندى نمود:

الف: مبانى فكرى و اعتقادى
1 . واقع بينى: نخستين و مهم ترين مبانى فرهنگ انتظار واقع بينى است. واقع بينى به مفهوم نفس الامرى است كه چرخه حيات جهان براساس آن مى چرخد و به هيچ وجه نمى توان در آنها خللى ايجاد كرد و يا در آنها تبديل و تحويلى ايجاد نمود. اينها همان سنت هاى الهى است كه جهان روى آن شكل گرفته و با آن دوام پيدا مى كند: (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّـتِ اللّهِ تَحْوِيلاً )(1) و هر نوع تغيير در آن باعث فساد در چرخه حيات جهان و جامعه مى شود. صلح و امنيت در فرهنگ انتظار با اين نگاه مى تواند شكل گيرد. براساس اين نگاه بعضى از حوادث گرچه به ظاهر خيلى سخت و طاقت فرساست و با اندوه و ناراحتى توأم مى باشد ولى با واقع بينى، حوادث رنگ و رخ ديگرى پيدا مى كنند; بى خوابى و تلاش بى مهاباى مادران از نگاه ظاهربينان جزء سختى و حرمان نيست، ولى در منظر مادران واقع بين، جوشش مهر و محبتى است كه از سينه مهرافزاى آنها بيرون زند، جوششى كه جزء آن مهر مادرى محقق نشود. حادثه كربلا و شهادت امام حسين(عليه السلام) و فرزندان حضرت زينب(عليها السلام) در نگاه ظاهربينانى چون يزيد، امرى سخت و دهشتناكى است كه به سراغ اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است، ولى اين جريان در چشم واقع بين حضرت زينب(عليها السلام) مراحل رشد و كمال حقيقى است كه خداوند به اين خاندان ارزانى داشته است و سخن «وما رأيت إلاّ جميلاً» نشان از اين تيزبينى و واقع بينى است.
با اين مثال ها در صدد بيان اين امر بودم كه به خاطر داشته باشيم كه حوادث دنيوى، همسان كلمات، مفهوم و منطوق دارند، چه بسا اين دو مخالف هم باشند و در تعالى و رشد به اين حيثيت ها بايد توجه كرد.
تعدادى از واقعياتى كه دنياى ما را احاطه كرده است و درك درست آنها كمك زيادى به كيفيت زندگى افراد مى كند و آرامش، صلح و امنيت براى آنها به همراه مى آورد و فرهنگ انتظار مروج آن مى باشد و از مبانى فكرى آن مى باشد و از منتظران خواسته به آنها توجه نمايند و عمل كنند و الا زندگى براى آنها سخت خواهد بود: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِـيشَةً ضَنْكاً )(1) به شرح زير مى باشد:
الف. ضرورت وجود امام و حجت خدا در زمين: اين ضرورت براساس قانون لطف(2) در علم كلام اثبات مى شود كه تفصيل آن را بايد در آنها خواند و تنها به اجمال مى توان گفت كه چون علم انسان در قبال جهلش به مثابه قطره اى در مقابل اقيانوس است و به نهان خود غافل و مجهول است از اين رو نمى تواند براى آن قانون گذارى نمايد و از طرفى امام(عليه السلام) واسطه فيض نظام تكوين و آفرينش مى باشد و بدون آن جهان مى سوزد و نابود مى شود.
زمانى نمى توان تصور نمود كه جهان و دنيا خالى از امام و حجت خدا (عج) باشد و الا زمين اهل خودش را به كام خود مى كشد.
عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا(عليه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ أَتَبْقَى الاَْرْضُ بِغَيْرِ إِمَام قَالَ لاَ قُلْتُ فَإِنَّا نُرْوى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) أنَّهَا لاَ تَبْقَى بِغَيْرِ إِمَام إِلاّ أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الاَْرْضِ أَوْ عَلَى الْعِبَادِ فَقَالَ لَا لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ».(3)
ب . انسان موجود دو ساحتى است كه در سير تكوين مراحل مختلفى را طى مى كند; قبل از دنيا از عالم ذر، صلب پدران و رحم مادران عبور كرده و بعد از دنيا وارد برزخ و قيامت خواهد شد(1) و تنها موجودى است كه داراى عقل بوده و هويتش به دست خودش رقم مى خورد(2) و كمال حقيقى او با به كار بستن دستورالعمل هايى ممكن مى شود كه از طرف خداوند در قالب شريعت آمده است: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنا إِلَيْكَ )(3) تا او به انتخاب آنها سعادت دنيوى و اخروى خودش را رقم بزند و از ملائك برتر شده و يا پست تر از حيوان گردد.(4) از اين رو دنيا چهارمين جايگاه حركتى انسان در مسير تكاملى اوست: «فان الله قد جعل الدّنيا لما بعدها».(5) همان طور كه زندگى با اعضا و جوارح سالم در دنيا بستگى به بدنى دارد كه از عالم رَحِم مادر مى آوريم و نحوه ادامه زندگى در مرحله دنيوى بستگى تام به نوع توشه و امكاناتى است كه از آن مرحله آورديم، در جايگاه دنيا نيز بايد امكان زايش جديد را با توجه به رويارويى نزديك با جايگاه برزخى فراهم نمود. هر نوع كوتاهى در اين مسئوليت مساوى با محروميت از آسايش هاى بعدى همراه با تألم هاى خاص آن مرحله خواهد بود. از اين رو، اكتفا نمودن به مرحله دنيوى، مثل اكتفا نمودن به مرحله رحمى است. از اين رو دنيا محل گذر است و منحصر كردن زندگى انسان به آن، نوعى توهين به ساحت كبريايى اوست.(1) پس بايد به آن چون كاروان سرايى در مسافرت طولانى نگاه كرد كه امكان و نوع سفر در مسير تا جايگاه بعدى بستگى به توشه اى دارد كه از آن برمى داريم.(2) از اين رو، كسى كه با ديده بصيرت در آن بنگرد، مايه رشد و آگاهى او مى شود، ولى كسى كه چشم به دنيا دوزد، كور دلش مى گرداند. انسان واقع نگر به دنيا نگريسته و وراى آن را تأمين مى كند(3).
ج. جمع پذيرى: در قاموس آفرينش انسان به ظاهر موجودى
است كه حياتش به جمع وابسته است و بدون آن نمى تواند
ادامه حيات دهد و اين واقعيت را بايد بپذيرد كه براى ادامه
حيات دنيوى نيازمند ديگران است و بدون احترام گذاشتن به
حقوق ديگران نمى تواند با آنها همراهى نمايد؟! ولى در نفس الامر
او موجودى ملكوتى است كه به ضرورت اسير تن خاكى شده است
و بايد مراحل قوس نزول و عروج را طى نمايد و آرامش واقعى او
زمانى به وجود مى آيد كه به منزل اصلى باز گردد و سيراب به آب حيات
گردد: (أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ … ارْجِعِى إِلى رَبِّك ِ راضِـيَةً مَرْضِـيَّةً )(4).
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك *** دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنم
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست *** به هواى سر كويش پر و بالى بزنم(1)
2 . حق مدارى: حقيقت به امرى گفته مى شود كه مطابق با واقع است كه مقابل آن كذب، دروغ و باطل مى باشد.(2) و از آن مفهومى اراده مى شود كه متضمن مراتب وجودى و ضرورت هاى ممكنه است و به طور خاص، مراد از آن امورى هستند، كه وجودشان براى حيات بشرى ضرورى است و ضرورت آن به وسيله خداوند و پيامبرانش ابلاغ گرديده است:(3) «قد اوضح لكم سبيل الحق و انار طرقه».(4) و گستره آن به اندازه اى وسيع است كه قابل تعريف در يك جمله نيست و در هر موضوعى، مصداق خاصى پيدا مى كند.(5) و ره آورد تلاش پيامبران، ارائه بايد و نبايدها (حلال و حرام ها)يى بوده است كه هويت راستين بشرى را به تصوير مى كشد و او را قادر مى سازد با رعايت آنها به سهولت به آن هويت دست يابد. از اين رو، ميزان سعادت و شقاوت، ميزان برخوردارى از اين آموزه ها مى باشد كه به صورت دستورهاى دينى باقى مانده است.(1) در فرهنگ انتظار ائمه اطهار خصوصاً اميرالمؤمنين(عليه السلام) الگوى عملى اين فرهنگ در عرصه هاى مختلف مى باشد: «على مع الحق يدور حيث دار»(2)، كه در طول زمامدارى و حاكميت به آن اشاره و عمل كرده است. اين آموزه ها همان احكام الهى، ارزش هاى اخلاقى، روابط صحيح انسانى، حدود و ضوابط حكومت الهى است كه شناخت و اطاعت از آن، از ضرورت ها است كه چشم پوشى و بى تفاوتى در برابر آن، اثرات ناگوار و جبران ناپذيرى در پى خواهد داشت كه اصلى ترين آن مواجهه با جامعه و انسان هايى است كه از هويت اصيل خود فاصله مى گيرند.
در فرهنگ انتظار، حق، حقيقت و دستورهاى دينى، اصلى ترين معيارى است كه در تصميم گيرى ها مد نظر گرفته مى شود. در تصميم گيرى، شناخت مسئله و عوامل اثرگذار در آن مهم ترين معيارى است كه در مديريت از آن بحث مى شود و بر آن تأكيد مى شود و بعد از شناسايى آنها و راه حل هاى مختلف، حق معيار بايسته اى است كه براساس آن راه حل شايسته انتخاب مى شود گرچه به ظاهر به ضرر منافع شخصى باشد(3) و صلح و امنيت واقعى زمانى محقق مى گردد كه ساختار جامعه، سازمان هاى اجتماعى و ساخت سازمانى با اين فرهنگ هويت گيرد و حقوق مردم با اين رهيافت و رويكرد مورد توجه قرار گرفته و بسترهاى خيزشى آنها فراهم شود.
3 . كمال جويى: كمال در لغت به معناى انجام يافتن و تمام شدن آمده است: «كمل الشىء كمالا و كمولا : انجام يافت آن چيز و تمام شد اجزاى آن چيز»(1) و مقابل آن نقص است و نقص به معناى اين است كه يك شىء همه مراحلى كه بايد طى كند، نگذرانده باشد و همه امكانى كه طبيعت براى او تهيه كرده تحصيل نكرده باشد; مثل نوزادى كه بعضى از مراحل رشد را طى نكرده به دنيا بيايد. از اين رو در مفهوم كمال ارتقا مندرج است بر خلاف مفهوم تمام.(2) و كمال وجودى در موجودى زمانى مطرح است كه موجود جامع همه نشئت وجودى و حيثيات كمالى به حسب ظرفيت وجودى را، دارا باشد.(3)
و كمال يك شىء در واقع برخوردارى از سنخ وجودى همان شىء است; مثلا رنگ سفيدِ شديد، كامل تر از رنگ سفيد ضعيف است به سبب داشتن سنخى از همان رنگ سفيدى(4)، از اين رو وقتى كمال يك شىء فاسد شود، كليت يك شىء از بين مى رود. در مثال فوق وقتى سفيدى فاسد شود و از بين رود ديگر رنگى به نام سفيدى نخواهيم داشت.(5) و كمال هر موجودى، دارا بودن همان سنخ وجودى به نحو اعلى و اشراف است. كما اين كه علت تامه، وجود معلول را به نحو اعلى و اشراف داراست. از اين رو علت نسبت به معلول خود از كمال وجودى برخوردار است.(1)
در فرهنگ انتظار به اين نكته توجه مى شود كه كمال حقيقى انسان چيست و چگونه مى توان به آن دست يافت؟ با علم به اين كه نفس انسانى به جهت مراتب وجودى دو نوع نقص و كمال برايش متصور است:
1 . كمال علمى: در اين مرحله نفس مجرده انسانى به مرحله اى مى رسد كه از آن به عقل مستفاد ياد مى كنند و صور جميع موجودات در آن حاضر مى گردد.
2 . كمال عملى: اين مرحله زمانى براى نفس حاصل مى گردد كه جهت وابستگى ابزارى كه به دنيا و علقه هاى آن دارد، بتواند اين وابستگى ها و علقه ها را از خود جدا نموده، و به جاى آن كه او وابسته به آنها باشد آنها را وابسته به خود گرداند.(2)
در فرهنگ انتظار، زمينه ظهور و بروز هردو فراهم مى گردد; به طورى كه چهره حقيقى انسان به صورتى كامل مى گردد و تكامل مى يابد كه دو عنصر ايمان و علم در كنار ساير توانايى هاى جسمى و فيزيكى او را همراهى مى سازد. علم امكان تسخير در طبيعت را ممكن مى سازد و ايمان نحوه استفاده از امكانات را براى او مشخص مى سازد.(1) به وسيله ايمان، علم از صورت يك ابزار ناروا در دست نفس امّاره خارج شده و به ابزارى مفيد در دست عقل تبديل مى گردد.(2)براساس اين منطق نگاه افراد به زمينه هاى صلح و امنيت متفاوت مى گردد; محيطى در نظر بگيرد كه در آن شرايط و زمينه هاى گناه و شهوت رانى بدون هيچ نوع قيد و بندى فراهم باشد اگر مؤمنى در آن قرار گيرد آن را زندانى خواهد يافت كه به صورت هاى مختلف امنيت و آرامش او را به خطر مى اندازد، ولى اگر در چنين محيطى فرد شهوت رانى قرار گيرد آن را بس دلپذير و مناسب خواهد يافت كه به راحتى به تمام منوياتش دست مى يابد. در فرهنگ انتظار، صلح و امنيت براساس فطرت و ذاتيات انسان سنجيده و شرايط لازم آن مهيا مى گردد و امرى عمومى است و اختصاص به گروه خاصى ندارد هر كس به هر اندازه بتواند خود را به آن نزديك سازد از پرتوهاى نورانى او استفاده خواهد كرد اين شرايط همسان هواى پاكى است كه صالحان و پاكان در آن احساس آرامش خواهند يافت و كسانى كه آلوده به موادى شده و معتاد آن گرديده اند شرايط سخت خواهند داشت تا به تدريج زمينه پاكى آنها فراهم شده و به محيط پاك و بى آلايش عادت نمايند.
4 . عموميت: در فرهنگ انتظار، مخاطب گزاره هاى زندگى عموم انسان هاست: (وَما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كافَّـةً لِلنّاسِ بَشِـيراً وَنَذِيراً )(1) و امنيت و آرامش همه مردم مراد است اگر دستورى و فرمانى صادر مى شود مصالح عمومى رعايت مى شود تا همه در صلح و آرمش باشند. نقطه اى كه نبايد فراموش كرد اين است چنان كه در بالا متذكر شديم مخاطب اصلى گزاره هاى دينى اسلام و فرهنگ انتظار ذاتيات و فطريات انسان هاست و بى شك عوارضى كه پرده ناميمونى روى آن كشيده و اجازه ورود هواى پاك را به آن نمى دهد در هواى پاك تا به مرحله پاكى نرسد دچار مشكل خواهد شد و طرح اين سؤال كه در اين شرايط كه چنين فردى ديگر آرامشى نخواهد داشت، چگونه سخن از عموميت گزاره ها رانده مى شود؟ جواب با كمى تأمل در گفته هاى قبلى به دست مى آيد كه در فرهنگ انتظار هدف اصلى رشد و كمال انسان هاست و كمال چنان كه گفته شده با چيزهاى به دست مى آيد كه هم جنس ذاتيات و وجودات باشد.
5 . عرفان ظهورى و حضورى: اتصاف به فرهنگ خاص و عمل به هنجارهاى آن ناشى از اعتقاد و باور به بايدها و نبايدهايى است كه از متن جهان بينى آن بيرون مى آيد. در فرهنگ انتظار، منتظر بايد به اين سطح از عرفان برسد كه خداى متعال ظهور جمعى دارد (كُلَّ يَوْم هُـوَ فِى شَأْن )(2) مى باشد و جايى را نمى توان تصور نمود كه در آن حضور نداشته باشد بايد همواره اين پيام آويزه گوش او باشد كه «أين المفر» فرارگاهى نيست هر جا رو كنى مملكت اوست و تحت سيطره حاكميت اوست و با جان دل بپذيرد و بفهمد كه همواره در محضر خداست (أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى )(1) و بداند كه بدون تمسك به دامن اهل بيت و امامان(عليهم السلام) نمى تواند به سلامت راه سعادت بپيمايد و يقين كند: «المتقدم لهم مارق و المتاخر عنهم زاهق».(2) و شقاوت از آن كسى است كه با آنها مخالفت كند و سعادت از آن كسانى است كه از آنها تبعيت عامه نمايند: «شقى من خالفكم و سعد من اطاعكم».(3) و همواره اين پيام معصوم آويزه گوش او باشد: وقتى زراره از امام صادق(عليه السلام)مى خواهد براى اين كه دوره امام زمان(عليه السلام)را درك نمايد و از منتظرين باشد چه كارى انجام دهد؟ حضرت مى فرمايد: اگر در صدد اين هستى كه به آن دست يابى، همواره ملازم اين دعا باشد: «اللهم عرفنى نفسك و ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفنى نبيك و ان لم تعرفنى نبيك لم اعرف حجتك و ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى»(4). به يقين، ملازمت با اين دعا براساس آنچه گفته شد تنها به زبان نمى باشد بلكه اعتقاد و باور به آن را بايد در زندگى فردى و اجتماعى ظاهر ساخت: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ)(5) و با شناخت خدا و پيامبران و ائمه اطهار(عليه السلام)
و امام زمان (عج)، گزاره هاى زندگى را به درستى بازشناسى كرد و خود را هر روز بيش از ديروز به كمال انسانى نزديك ساخت.
6 . اعتقاد به وجود امام زمان (عج): نكته اساسى كه در فرهنگ انتظار از اهميت خاصى برخوردار است و بدون آن سخن از انتظار معنا و مفهومى ندارد، اعتقاد به وجود امام زمانى(عليه السلام) است كه امام دوازدهم شيعيان و از فرزندان پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)و فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى باشد كه بنا به مشيت الهى به پرده غيب رفته تا در شرايط ديگر پرده از رخ بنماياند. اين سخن به اندازه اى در سرنوشت و كيفيت برخورد با انتظار مؤثر است كه منكر آن به مثابه كسى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را انكار نمايد: «من انكر القائم من ولدى فقد انكرنى»(1).
اعتقاد و باور عامل درونى، خيزش رفتارهاى آگاهانه انسانى است تا اين آتش در او شعله ور نشده نبايد انتظار گرمايى از او داشت. انتظار گرما بدون آتش همسان انتظار حسن نيت و صداقت از ميز بى جانى است كه در كنار آن قرار گرفته ايد.(2) نبود شناخت صحيح از منتظَر، اختلاف در منش و رفتار ايجاد مى كند كه باعث گمراهى در زندگى و خط مشى هاى آن مى گردد و فقره حديث (اللهم عرفنى حجتك و ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى) اشاره به اين حقيقت دارد.
7 . عرفان نبوى: منتظران واقعى كسانى هستند كه به همه انبيا ايمان دارند و هيچ تفاوتى بين آنها قائل نيستند: (لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْهُمْ )(1) و چشم به انتظار كسى هستند كه در او صفات و آثار پيامبران گردآمده است و وقتى مى آيد با آثار پيامبران و اوصياى الهى مى آيد او با عصا و تابوت حضرت موسى و سنگ حضرت صالح و … شمشير ذوالفقار و مصحف حضرت زهرا(عليها السلام) مى آيد.(2) مردم انتظار دارند كه حضرت حجت (عج) وعده پيامبران را عملى سازد و مدينه فاضله را هويت بخشد و صلح و امنيتى انتظار دارند كه در كتب آسمانى تورات، انجيل و قرآن و احاديث، بشارت آن داده شده است.(3)
8 . عشق و علاقه به وجود حضرت(عليه السلام) و حضور ايشان: عشق و علاقه دو عامل مهم براى انجام كارهاى است كه براى حضور منتظَر لازم است. اگر انسان به چيزى عشق ورزد تلاش مى كند زمينه هاى حضور آن را فراهم نمايد چنان كه اگر نسبت به آن تنفر داشته باشد تلاش مى كند به انحاى مختلف كارشكنى انجام دهد تا فرد مورد نظر نيايد: «فاحبب من كنت تحبّ وابغض من كنت تبغض حتى يظهره الله عزوجل».(4)عشق و علاقه به امام زمان (عج) نماى ديگرى از «سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم» مى باشد كه در زيارت عاشورا عاشقان حريم علوى هر روز آن را با جان و دل مى خوانند و آرزو مى كنند كه جزء سپاه منتقمان خون حسينى(عليه السلام) و زهراى مرضيه(عليها السلام) باشند كه پرچمدار آن حضرت مهدى ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ مى باشد. «ان يرزقنى طلب ثاركم مع امام منصور من اهل بيت محمد (صلى الله عليه وآله)».
بى شك اين عشق و علاقه به حضور در كنار حضرت، موتور محركه منتظران مى باشد كه عملا خود را به صورت هاى مختلف آماده مواجهه با آن شرايط نمايند.

ب: مبانى اجتماعى و ارزشى يا عملى
1 . ولايت مدارى، تبعيت از ولى امر مسلمين يا ولى فقيه زمان: گفتيم صلح و امنيت از ويژگى هاى رفتارهاى انسان است يا نتيجه نوع عملكرد انسان ها مى باشد، آرامش و صفا و صميميت در اجتماع زمانى به دست مى آيد كه شرايط و زمينه هاى عملى آنها را فراهم سازيم، بعد از اين كه به اين باور رسيديم، امامى منتظر شرايطى است تا حضور پيدا كند و بساط عدل و داد بگستراند و ظلم و بى عدالتى را ريشه كن كرده و صلح و امنيت واقعى را به ارمغان آورد و بشريت را به آرزوى ديرينه خود برساند، نمى توان ساكت نشست و اقدام عملى نكرد ـ تفصيل آن گذشت ـ ولى اين سئوال قابل طرح است كه چه كارى بايد انجام داد و چگونه مى توان اين بستر را آماده نمود؟
در فرهنگ انتظار چنان كه گذشت لايه هاى زيرين رفتارها و كنش هاى مورد انتظار به صورت هاى مختلف بيان شده است گرچه در اكثر موارد به ذكر كليت آمادگى اشاره شده است ولى در بعضى احاديث حتى به مصاديق نيز اشاره شده است و در نهايت بايد گفت وظيفه هركس در هر زمان براساس مقتضيات آن زمان رقم مى خورد، چنان كه زراره وقتى از امام(عليه السلام) سئوال مى كند مردم در زمان غيبت و انتظار چه كارى انجام دهند؟ مى فرمايد: «يتمسكون بالامر الذى هم عليه حتى يتبين لهم»(1). امروزه اين امر با تبعيت از دستورها و فرمان ها و اطاعت از مجتهدين جامع شرايط «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى روات احاديثنا»(2) و رهبرى حضرت آية الله خامنه اى ـ ادام الله ظله العالى ـ محقق مى گردد.
2 . تكليف مدارى و عمل به دستورها: چنان كه گذشت در طول تاريخ، دوره اى نمى توان يافت كه جهان خالى از حجت خدا باشد ولى چرا مدينه فاضله در آنها محقق نشده است و صلح و برادرى توأم با امنيت سايه نيانداخته است. جواب آن به اجمال همان كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام)مى باشد: «لا رأى لمن لا يطاع».(3) بهترين افكار و اعتقادات زمانى اثربخش خواهد بود كه به رفتار و عمل تبديل شود، با حلوا حلوا گفتن، هيچ وقت دهان شيرين نمى شود بلكه براى شيرين شدن دهان بايد زمين را شخم زد، كاشت، برداشت انگور كرد، شيره پخت و حلوا ساخت و خورد. صلح و امنيت نيز تنها با گفتار و بيان مطالب به دست نمى آيد بلكه با اهتمام و انجام دستورها و احكام الهى و تبعيت از فرمان هاى ولى امر المسلمين ممكن مى گردد كه بارزترين آنها رعايت حقوق ديگران و انجام به تكاليف شخصى است: «يوم ياتى بعض آيات ربك لاينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً».(1) با عمل به احكام و دستورهاى الهى مردم به تقوا دست مى يابند كه نتيجه اوليه آن همراهى زمين و آسمان با آنها در دست يابى به اهداف عالى انسانى است: (لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ ).(2) در اين زمان، منابع بيرونى به اندازه كافى در اختيار مردم است و حرص و ولعى براى دست يابى به آنها موجود نخواهد بود و مردم به دنبال اين هستند كه به كمالات وجودى دست يابند و رتبه هاى انسانيت را طى نمايند. از اين رو مردم انگيزه اى براى تعدى و تجاوز به حقوق ديگران نخواهند داشت و جامعه در يك محيط آكنده از صفا و صميمت زندگى خواهند داشت.
3 . هميارى و مساعدت جمعى: فاصله بين حق و باطل به اندازه اى سخت و مشكل است كه در تعابير آن را از مو باريك و از شمشير برّان تر ناميده اند. در فرهنگ انتظار براى اين كه مؤمنين بتوانند همواره در مسير درست باشند در كنار مواظبت و محاسبه فردى بايد به كمك هم آيند و مواظب هم باشند و گزاره هايى مانند: «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم»(3) و دستور امر به معروف و نهى از منكر و آيه (وَتَواصَوْا بِالحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ ) اشاره به اين شاخص مهم در فرهنگ انتظار مى باشد كه به كمك آن آحاد جامعه در سلامتى مى مانند چرا كه صلح و امنيت يك پديده مردمى است كه به كمك مردم به وجود مى آيد چنان كه ناامنى و آشوب با رفتارهاى زشت انسان ها پديد مى آيد و در زمان جضور اين مردم و شيعيان هستند كه از شهرهاى مختلف گرد او جمع مى شوند كه هر كدام توان مقابله با40 نفر را دارند.(1) كه 50 نفر از آنها زنان مى باشند.(2)
4 . استقامت و پايدارى دائمى در گفتار و عمل: صلح و امنيت چنان كه گذشت مقولى وصفى است كه از عملكرد حاكميت و آحاد جامعه به وجود مى آيد و بيانگر وضعيتى است كه در آن ظلم و تعدى به حقوق ديگران در يك بستر زمانى استمرار يابد كه صبر و پايدارى و مقاومت در مقابل مخالفين و مبارزه از لوازم جدى آن است و ورود گزاره هايى مانند «انتظار الفرج بالصبر»(3) گوياى اين پيام و حقيقت است كه با خود آمادگى دائمى مى طلبد توصيه اى كه حضرت مهدى (عج) در توقيعه شريفه به شيعيان كرده است «ونصره لكم معده»(4) و آيه شريفه (وَأَعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة )(5) بهترين پيام آور اين صلح و امنيت است كه با آمادگى و اقتدار (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ )ايجاد مى شود. و بايد يقين اين نكته را آويزه گوش كرد: ايجاد هر حركتى زمينه، بستر، آمادگى و كادر مى طلبد پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) براى به پا داشتن حكومت اسلامى سه سال به كادرسازى از ميان حنفاى پرداختند كه براى اين انقلاب آماده بودند.(1)
5 . پويايى مستمر و دائمى: گفته شد صلح و امنيت يك مفهوم نسبى و ذهنى است كه از برداشت محيطى به دست مى آيد. اگر فضا ملتهب، ناپايدار، دگرگون و تعدى گر باشد مردم احساس ناامنى و ناراحتى خواهند نمود ولى اگر فضا و محيط، شرايط پويا، بالندگى و رشدو محبت را فراهم نمايند همه احساس امنيت مى كنند و با صلح و آرامش براى مقصود خويش تلاش مى كنند. گرچه همواره اين حالت در منتظر حاكم است كه نكند شرايط به نحوى ظهور نمايد كه معشوق دوستدار آن نباشد و اين حالت گرچه به ظاهر منفى است ولى موتور محركه رشد و كمال مى باشد; اين حالت منتظر را همواره در تكاپو نگه مى دارد تا شرايط و وضعيت را هر روز بهتر از ديروز نگه دارد و همواره به دنبال بهترين ها باشد.
امر به معروف و نهى از منكر شاخصه اصلى مبانى صلح و امنيت در فرهنگ انتظار مى باشد كه بسترساز حكومت جهانى حضرت مهدى(عج) است چون امر به معروف و نهى از منكر در شرايط مختلف، متغير مى باشد از اين رو تحرك، پويايى و فعال بودن لازمه اين فرهنگ خواهد بود. تصور نماييد كه هركس در هر جايگاه و موقعيتى كه قرار دارند مواظب رفتارهاى خود و ديگران باشند در آن صورت جامعه به محيطى تبديل مى شود كه بدى ها و زشتى ها به خوبى خود را نشان مى دهد و كسى جرئت ورود در آن را نمى يابد و همه همديگر را به صورت سياقى يا هدايتى به خوبى ها رهنمون مى سازد.
6 . تأسيس حكومت اسلامى: شايد بتوان گفت جوهره مبانى اجتماعى، تأسيس حكومت اسلامى مى باشد كه در آن دولت مردان به اعمال دستورها و احكام و قوانين اسلامى بپردازند، چرا كه تا حكومتى شكل نگيرد به دستورها نمى توان عمل كرد و خيلى از احكام تعطيل خواهد شد بدون حكومت آمادگى براى ظهور معناى واقعى نمى يابد و سخن از پاك كردن جامعه از وجود اشرار و ناپاكى ها كه عامل اصلى تعدى و ظلم مى باشند، سخن بى دليل خواهد بود.

نتيجه گيرى
مفهوم انتظار در شيعه به وجود، غيبت و ظهورحضرت مهدى (عج) هويت و محتواى خاص مى يابد و اطلاق اسم «قائم» به حضرت اين مفهوم را جهت دهى مى كند، چرا كه اين كلمه تنها يك اسم و لقب نيست كه از باب احترام به حضرت گفته مى شود و الاّ ساير انبيا و ائمه(عليهم السلام) نيز با آن ياد مى شد بلكه استعمال خاص اين اسم در مورد حضرت بيانگر سر اصالت معنوى آن است كه همان آمادگى و آماده بودن مى باشد. خود حضرت همواره آماده است تا به اذن الهى ظهور و انقلاب جهانى ايجاد نمايد و منتظران حقيقى ايشان نيز با بسترسازى فكرى و عملى اين زمينه را هر روز بهتر از ديروز آماده مى نمايند. براى اين كه بتوان به اين هدف دست يافت بايد شيعيان ريشه هاى نفاق و ظلم و تعدى و تفرقه را ريشه كن كنند و به جاى آن هم فكرى، عدالت، همكارى و اتحاد و انسجام را توسعه دهند. با توسعه اين رفتارها، جامعه به امنيت و صلح واقعى دست مى يابند. از اين رو جامعه اسلامى خصوصاً شيعيان بايد بسترهاى لازم براى ترويج مبانى فكرى و اجتماعى كه منجر به چنين رفتارهايى مى شود را ترويج نمايند.
و منتظر حقيقى كسى است كه همواره از نظر قدرت هاى ايمانى، روحى، بدنى، تكنولوژيكى و مهارت هاى ديگر آماده باشد و با مبارزه دائمى با تمايلات نفسانى، سستى، ذلت پذيرى و استعمارزدگى، محيطى پويا و منعطف ايجاد كند كه حداقل نتيجه آن كاهش اختلاف ها و تنش هاى فردى و اجتماعى و افزايش ضريب امنيت و آرامش در جامعه است.

منابع
قرآن كريم.
1 . اسفار، انتشارات مصطفوى، 1368.
2 . اسفار، ج1.
3 . امام خمينى (ره)، صحيفه نور، ج12.
4 . ـــــــــــــ ، صحيفه نور، ج20.
5 . ـــــــــــــ ، صحيفه نور، ج19 و156 و196، ج7.
6 . ـــــــــــــ ، كتاب البيع، ج2.
7 . امينى، ابراهيم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ دهم، 1367.
8 . بابائى، محمدباقر، مبانى استراتژى فرهنگى از ديدگاه على (عليه السلام)، دانشگاه امام حسين(عليه السلام)، 1384.
9 . ــــــــــــــــــ ، مبانى استراتژى فرهنگى، دوره عالى جنگ دانشكده فرماندهى و ستاد، 1384.
10 . ــــــــــــــــــ ، مهندسى مديريت در فرهنگ علوى، مه آسا، 1386.
11 . تفسير العياشى، ج1.
12 . تونه اى، مجتبى، موعودنامه، انتشارات مشهور، 1383.
13 . تهامى، سيد مجتبى، امنيت ملى، تهديدات، دانشگاه عالى دفاع ملى، 1380.
14 . چگنى زاده، غلامعلى، «رويكردى نظرى به مفهوم امنيت ملى در جهان سوم»، فصلنامه سياست خارجى، سال چهاردهم، بهار1379.
15 . حقيقى، محمدعلى، مديريت رفتار سازمانى، انتشارات ترمه، 1380.

16 . حكيمى، محمدرضا، خورشيد مغرب، نشرفرهنگ.
17 . حيدرى، عزيز الله، انتظار و انسان معاصر، انتشارات مسجد جمكران، اول نيمه شعبان1419.
18 . خواجه نصير طوسى، كشف المراد، شعرانى.
19 . خوانسارى، محمد، منطق صورى، انتشارات آگاه، 1361
20 . رابرت ماندل، چهره متغير امنيت ملى، پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1379.
21 . راهبردهاى ولايت، ج3.
22 . ر . ك: منتهى الادب.
23 . شايان فر، سلمان، وحدت و امنيت ملى از ديدگاه مقام معظم رهبرى، نشر نذير، 1380.
24 . شرح دعاى صحيفه سجاديه، دعاى 2، فراز 3.
25 . شفيعى سروستانى، «انتظار، بايدها و نبايدها»، موعود عصر (عج)، 1384.
26 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2.
27 . شيخ طوسى، الغيبه.
28 . صحيفه نور، ج13
29 . صدوق، خصال، ج1.
30 . طباطبائى، محمدحسين، نهاية الحكمه.
31 . طبرسى، الاحتجاج، ج2.
32 . عاملى، جعفر مرتضى، الصحيح من سيره النبى.
33 . غررالحكم.

34 . غزليات شمس.
35 . كافى، ج1.
36 . گل محمدى، فريده، رسالت جهانى حضرت مهدى (عج)، دارالنشر اسلام، 1383.
37 . لغت نامه دهخدا، ج8، دانشگاه تهران، 1348.
38 . لغت نامه دهخدا، واژه انتظار.
39 . ماندل، رابرت، چهره متغير امنيت ملى، پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1379.
40 . مجلسى، بحار الانوار.
41 . مستدرك الوسائل، ج11
42 . مطهرى، مرتضى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج4.
43 . ــــــــــــــــــ ، انسان در قرآن، صدرا، بى تا.
44 . ــــــــــــــــــ ، گفتار معنوى، صدرا، بى تا.
45 . مفاتيح الجنان، صلوات شعبانيه.
46 . مير عرب، مهرداد، «نگاهى به مفهوم امنيت»، ترجمه سيد عبدالقيوم سجادى، فصلنامه علمى ـ پژوهشى علوم سياسى، ويژه امنيت ملى، سال سوم، شماره نهم، تابستان 1379.
47 . نعمانى، محمد بن ابراهيم، كتاب الغيبه.
48 . نهج البلاغه، نامه 55.
49 . نيكسون، ريچارد، صلح حقيقى، جعفر ثقه الاسلامى، نشر نوين، 1366.
50 . وسائل الشيعه، ج19.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

جانم به فدای مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس