جانم به فدای مهدی

  • خانه 
  • زیارت امام زمان(عج) ⚜ داستانی از شیخ محمد کوفی⚜ از زبان آیةاللّه ناصری اثبات وجود امام زمان(عج) جشم فریب دادن... فقیر فرشتگان شب یلدا بیشتر بدانید آتش سوزی در هتل  

امكان و زمينه هاى صلح جهانى در عصر انتظارعلى رضا مازاريان

06 دی 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

چكيده
جايگاه و تعريف هر يك از دو مفهوم «صلح جهانى» و «انتظار»، دست خوشِ تفسيرها و تعبيرهاى متفاوت شده است. افزون بر اين، پيوند اين دو با يكديگر نيز نيازمند پژوهش هايى درازدامن است. در اين نوشتار، پس از تعريف دستورى «صلح جهانى» و «انتظار شيعى» به بيان رابطه اين دو پرداخته مى شود. نگارنده بر آن است كه با توجه به تفسيرهاى بسيار گوناگون و بعضاً حتى جان سخت و متضاد از اين دو مفهوم، نمى توان به كلى گويى اكتفا كرد و بايد در هنگام سخن از چگونگى پيوند انتظار و صلح، مشخص كرد كه كانون بحث كدامين صلح و كدامين انتظار را دربر مى گيرد. بدين قرار، سخن به سرمنزلى خواهد رسيد و در غير اين صورت تحليل عقيم خواهد ماند. نويسنده مى كوشد همسايگى و نزديكى انتظار (البته با خوانشِ رحمانى شيعيان اثنى عشرى) را با صلح جهانى حقيقى (و نه صورى و در حد فرم) بنماياند. بدين گونه با بيان زمينه هاى سه گانه صلح جهانى (فرد و جامعه اخلاقى، آرمان خواهى و قانون روادار و بى طرفانه) به جانبدارى پيوند دوسويه انتظار و صلح اشاره مى شود. در پايان نيز به شبهه «خشونت خيز بودن مفاهيمى چون انتظار» با برگشت دادن متقابل اين ايراد به صلح جهانى، پاسخى درخور توان داده مى شود.
كليد واژه: انتظار، صلح جهانى، غرب، تشيع

درآمد
پيوند دو اَبَرواژه «صلح جهانى» به مثابه «رويكردى اجتماعى به زيست ـ جهانى ويژه» و «عصر انتظار» به منزله «انگاره اى ايمانى در بافتى تاريخى ـ فرهنگى» درخور درنگ و كاوشى فراوان و عمركاه است. بسته به نگاه و دامنه اطلاعاتى پژوهش گر، تحليلى متفاوت رقم خواهد خورد.
در اين نوشتار با روشن سازى پيچيدگى و دشوارى هاى صلح جهانى از سويى و تمركز بر نگرش رحمانى ـ عقلانى ِ «انتظار شيعى» از ديگر سو اين دو مفهوم نزديك تر شده و هم خوانى و هم سانى «انتظارِ راستين» و «صلحِ بايسته» نمايانده مى شود.
روشن است كه خوانش هاى راديكال در هر دو سو بود و نمود داشته و پيوسته سنگ راه پژوهش مى شود. اما نگارنده با طرح لايه هاى گوناگون هر دو كانون سخن، مى كوشد همسايگى و خويشاوندى صلح و انتظار را دست كم در برخى سطوح، برجسته سازد.
سخنان پيشوايان تشيع(عليهم السلام) در باب انتظار و گفته هاى برخى انديشمندان مغرب زمين پيرامون صلح جهانى، دو آبشخور سرشار در فراهم سازى داده هاى اين نوشتار مى باشد.
به نزد نگارنده، نكته اى معرفت شناسانه در باب واقع گرايى، پايه اين تقرير مى باشد; به ديگر سخن، همان گونه كه جهان بيرون ما يك سره سره و ناب نيست، سراى درون و عالم انديشه نيز بايسته است از نگرش هاى راديكال و تماميت خواهانه پاك و بركنار باشد.
ثمره اين نگرش پايه، دورى از آسيب تماماً گيتيايى (سكولار) دانستن صلح جهانى در يك جانب و كاملاً مينوى (مقدّس) پنداشتن عصر انتظار در گوشه ديگر است. اين هر دو در زاويه افراط، مشتركند. صلح زمينيان زير سقف آسمان محقق مى شود; همان گونه كه منجى آسمانى در زمين حكم مى راند.
اميد مى رود با نمودارى نياز ايده هاى حقوق بشرى به پيام متعالى پيامبران از سويى و واقعيت درهم تنيده زمينى ـ آسمانى مفاهيم دينى از ديگر سو، گامى هر چند كوتاه به سوى زمين پاك و زمان نورانى نزديك تر شويم.

كاوش مفهومى انتظار و صلح بى گمان هر آيين و كيشى كه بهره اى از حقيقت متعالى برده باشد از جام انتظار در كام پيروانش و لو جرعه اى چند ريخته است. حقيقت انتظار به كيش تشيع يا دين اسلام منحصر نيست. مائده اى آسمانى است فرو آمده براى نيوشاى جان همه آدميان. گويا ايده انتظار، همان چشم حق بين و نگاه رو به آسمان مؤمن است كه كفرپيشگان، خويش را از آن بى نصيب ساخته اند. با اين زاويه، انتظار، تعبير ديگرى از همان انگاره لطف الهى در همه اديان ابراهيمى را به دست مى دهد. همين نكته است كه اجازه نمى دهد در بافت هاى فرهنگى خداانگارانه، ادبيات انتظار پديد آمده و جان بگيرد. جدا از اين فراگيرى نسبت به همه كيش هاى توحيدى، در اين جا كانون پژوهش را ريزتر جسته و با بسنده كردن به انتظار از نگاه شيعه دوازده امامى از درازسخنى پرهيز مى شود. به همان روال كه ديگر آيين ها و كيش ها، از مدخل ويژه خود به گلستان انتظار پا مى نهند، تشيع نيز مشخصات و مميزات خود را داراست.
هر چند نگارنده به ضرورت اجماع تاريخى عالمان شيعى در عقايد ريز و درشت گرايش ندارد ولى معتقد است رگه هايى همه گير و خطوطى مشترك در اين ميان يافت مى شود. مطلب در باب انتظار نيز بر اين قرار است. در واقع چند نقطه پررنگ و مورد اتفاق اكثريت، سبب مى گردد از مفهوم گران و پربارى با عنوان عقيده شيعيان، سخن برانيم.
با استقرا در معارف شيعى، چهار نگرش به روشنى ديده مى شود:
الف) حضور و تأثير واقعى ـ خارجى شخص مورد انتظار (امام مهدى(عليه السلام));
ب) ظهور او در زمانى مورد انتظار در همين زمين و فراهم سازى زمينى پاك و پر مهر و داد;
ج) عدم امكان ارتباط منضبط و از پيش تعيين شده با او پيش از ظهور;
د) برپايى و مانايى دستورها و نظام هاى دينى در دوره پنهانى امام (دست كم در حد كليات و اصول).
جزئيات و خرده آموزه هاى انتظار و غيبت، كم و بيش اختلافى و بحث برانگيز است، اما اين چهار اصل، هسته اى زيرين و اشتراكى را در نزد بيشتر متكلمين بزرگ شيعى تشكيل مى دهد.

تعريف انتظار شيعى
تعريف هاى توصيفى ـ تاريخى از مزيت هاى قابل توجهى برخوردارند اما در اين جا بر پايه مواد خامى برگرفته از احاديث امامان(عليهم السلام) به تعريف دستورى مى پردازيم. تعاريف دستورى اگر چه بيشتر و پيشتر ذهنى اند، براى جلوه گرى حقيقت ـ آرمان متعالى بستر متناسب ترى فراهم مى كنند. با توجه به تعابير و نكاتى پر بسامد در معارف شيعى(1) به گمان بنده «انتظار شيعى، شبكه اى از حالت ها و رفتارهاى آيينى است كه با ايمان به حضور و تأثير پنهانى امام مهدى، فرد و جامعه را به آمادگى و آماده سازى دينى براى ظهور امام، فرا مى خواند.»
نكات مندرج در اين تعريف عبارت است از:
الف) شبكه اى، مرتبط و هماهنگ دانستن حقيقت انتظار (در برابر تحليل هايى كه آن را تنها دسته اى از رفتارهاى فردى پراكنده و جزيى مى دانند).
ب) نظارت توأمان بر حالت ها و رفتارها (هم پوشانى دو حوزه فقه و اخلاق در كنار هم).
ج) توجه به مسئوليت فردى و اجتماعى در كنار هم.
د) اشاره به جنبه آيينى ـ ايمانى غالب در انتظار.
البته نقص ذاتى اين تعريف در تحديد و استقصا همچون بيشتر تعاريف ديگر نيازى به گفتن ندارد.

تعريف صلح جهانى
صلح (با صرف نظر از كاربرد عربى ـ اسلامى)(1) در برابر جنگ، نظريه پردازان صلح را در مقابل تئورى پردازان جنگ آفريده است. كشمكش هاى فراوان لفظى / انتزاعى در مفاهيم و فى المثل در صلح، مانع انديشهورزى و پردازش نيست. از همين روى ما در اين مقال به اين تعريف حداقلى و اشتراكى نظر داريم: «وضعيتى آرمانى كه در آن جهان هاى زيسته آدميان كمترين درگيرى و برخورد ممكن را با هم داشته و آرامش و تفاهم بر روابط همگان حاكم باشد.»(1)

پيوند صلح جهانى و عصر انتظار; كدام صلح؟ كدام انتظار؟
براى واكاوى رابطه دو مفهوم، نخست بايد آن دو متمايز و روشن باشند. به عنوان نمونه واژگان «انتظار» و «امام مهدى» در ادبيات اسماعيليان ـ فاطميان مصر نيز كاربرد داشته است و اگر انتظار اسماعيلى از انتظار اثنى عشرى به روشنى متمايز نشود، خلط در مفهوم ما را به خطا در داورى كشانده و فى المثل خونريزى و كشتار فاطميان (بر فرض ثبوت تاريخى) از پى آمدهاى ايده انتظار شمرده مى شود. همين گونه است فى المثل انتظار منفعلانه و كاملاً تقيه آميز برخى اخباريان اثنى عشرى كه به ايده هاى سلطنت استبدادى سُنيان پيشين شباهتى حاد دارد.(1)
صلح جهانى نيز بدوا، ايده اى سردر گم مى نمايد كه بى نياز از ايضاح بسيار نيست. نيك مى دانيم كه اين ابهام، دست مايه تبهكارى هاى خانمان سوز ستمگران بوده است; شاهانى كه با وعده صلح، جنگ بر پا مى داشته اند و براى آرمان آرامش و امنيت از كشته پشته مى ساخته اند!
اينك پرسش را ريزتر مى كنيم كه: آيا انتظار مثبت شيعى، زمينه صلح حقيقى جهانى را فراهم مى كند يا از موانع آن به شمار مى آيد؟
در پاسخ بايد فارغ از حالت انتظار، شرايط و ويژگى هاى صلح جهانى شناخته شود. صلح جهانى در كدام بستر و سرزمين محقق مى شود؟ چه عواملى براى پيدايش صلح جهانى ناگزير است؟ كدامين محيط ها صلح پذيرتر و جنگ گريزتر هستند؟

ريشه ها و زمينه هاى پيدايش صلح
1 . فرد و جامعه اخلاقى
نه تنها در بستر اديان ابراهيمى و در آيات و روايات كه تحليل هاى بزرگ ـ انديشمندان غربى همچون هابز(1) و كانت(2) بر سرشت سودگرا و نزاع آفرين آدمى به مثابه ى خطرناك ترين دشمن صلح، گواهى داده اند. اينك پرسش اين است: آيا جامعه اى كه سود شخصى را ناچيز انگاشته و بر تقديم ديگرى بر خود (انفاق، احسان، ايثار و ارزش هايى اين چنين) ارج مى گذارد، زودگذرى اين سرا را پى در پى پيش چشم مى نهد (نكوهش دنياگرايى، آرزوهاى دراز، تجملات بى جا و…)، قواى شهوت و غضب را پيوسته محدود و پاك مى سازد (تزكيه نفس) و … به جامعه «اخلاقى» و «متمايل به صلح» نزديك تر و هم مانندتر است يا جامعه اى كه در آن اخلاق شخصى، نسبى، قراردادى، سودانگار

و در يك كلام بى سر و سامان، حاكم است؟ جامعه اى كه «بعثت لاتمم…» محمد امين(صلى الله عليه وآله)ترسيم مى كند يا سرزمينى كه شهريار ماكياولى بدان فرا مى خواند؟ يا آن نماى مسكنت بار و درنده خويانه اى كه هابز از وضع بشر توصيف مى كند؟
مرحوم حميد عنايت در اين باب مى نگارد:
ماكياول عقيده دارد كه فرمانروايان و فرمان برداران، تابع نظام اخلاقى واحدى نبايد باشند و درتوجيه آن چند دليل مى آورد… دليل ديگر ماكياول در معاف داشتن فرمانروايان از قواعد اخلاقى، اعتقاد او به جدايى اخلاق از سياست است. پيش از ماكياول، ارسطو چنان كه ديديم سياست را به عنوان رشته اى از معارف بشرى از اخلاق جدا كرد و ماكياول را از اين حيث صرفا بايد دنباله رو ارسطو شمرد. ولى ماكياول در واقع پا را از ارسطو فراتر گذاشته و كوشيده است تا نشان دهد كه نه فقط از لحاظ عملى و نظرى بلكه از لحاظ علمى و عينى نيز سياست را بايد از اخلاق جدا و بلكه با آن معارض دانست.(1)
هم چنين تعابير ايشان در باره هابز بسى رساست:
البته مقصود هابز از حالت «جنگ همه به ضد همه» آن نيست كه به راستى افراد در آن پيوسته با هم در جنگ باشند، بلكه مقصود او اين است كه در وضع طبيعى هيچ كس امنيت ندارد و هر كس پيوسته در معرض خطر تجاوز ديگرى است و براى نگهدارى از جان و مال خويش بايد فقط به نيروى خود متكى باشد. در چنين وضعى پيشرفت تمدن ناممكن مى شود و زندگى افراد «تنها، مسكنت بار، زشت، درنده خويانه و كوتاه» است.(1)
حتى با جسارتى فراتر مى توان موعودگرايى و انتظارنشينى
را ستيزگر فربه «اخلاق مطلقاً نسبى» يا به بيان رساتر
«اخلاق ضداخلاق» دانست. به عنوان نمونه مى توان به اسپينوزا
اشاره كرد كه در نظرگاه او «مادامى كه بشر حيات دارد رذيلت نيز
وجود خواهد داشت.» و به همين دليل وى به انكار بى قيد و شرط
اعتقاد به عصر موعود ناجيان (Messianic age) اعتقاد راسخ دارد. اين جمله را اسپينوزا از تاسيتوس، مورخ رومى (55 ـ 125 م) وام گرفته است … ظهور عصر موعود مستلزم مداخله ربانى يا يك معجزه است، اما مطابق با نظر اسپينوزا معجزات (Miracles) از محالات (Impossible) است.(2)
روايات پرشمارى منتظران را به «ورع»، «صبر»، «مكارم الاخلاق»(3)و… توصيه مى كند. اين تكرارها از ماهيت بنيادين صفات شايسته اخلاقى در شخص و جامعه منتظر حكايت دارد.
2 . آرمان خواهى و خيال پرورى
خيال، آرزو، اميد و ترسيم چشم اندازى دست يافتنى ـ هرچند دير و دوررس ـ تمدن ها را پيش مى برد. اساسا حركت و سير جوامع، مرهون ميزان خيال پردازى و نماسازى انديشمندان آن است. آدمى در كنار انديشه ها با عواطف و انگيزه ها مى زيد پس براى برون شد جوامع از وضعيتى و در آمدن به موقعيتى ديگر بايد افراد و گروه ها را بر مركب خيال نشاند و هر چه زيباتر و پرفروغ تر، آينده را ترسيم كرد.
جايگاه شعر، قصه و ديگر صنايع و بدايع هنرى در روزگار پيشين و كاركرد رمان، فيلم و… در دوران مدرن از نقش خطير خيال حكايت مى كند. اگر بتوانيم دوره هاى «رشد و تطور» و «شكل گيرى و استقرار» تمدن ها را به شب و روز تشبيه كنيم بايد گفت اگر چه نمود آن چه شده و هست بيشتر در روز نمايان مى شود اما رؤياهايى كه شب هنگام افراد را در بر مى گيرد از كارهاى روز كم اهميت تر نيست. هر چه در روز رخ مى دهد تعبير همان هاست كه شب هنگام ديده مى شود. تمدن ها نيز اين گونه اند. در روز پى ريزى و ساختن، آن چه از نيكى و خوشى در شب استقرار و استحكام، وعده داده شده محقق مى شود.
با درنگ در كنش ها و واكنش هاى برخاسته از خيال و آرزو، تأثير شگرف اين دو در دگرديسى و دگرسانى امت ها پديدار مى شود. جامعه امروز در راستاى جامعه فردا و جامعه فردا، استمرار جامعه امروز است. اين دو اگر دو روى يك سكه نباشند دست كم دو فصل يك كتاب هستند.
بدين قرار، انتظار مصلح تنها راه دگرگونى جامعه است. وعده صلح بدون انتظار مصلح، پوچ و كاذب است. از آن رو كه انتظار، خيال انگيز و آرمان گستر است و بدون خيال و آرمان، نشاط و رغبتى براى حركت و تحول وجود ندارد. انتظار، خيال و انديشه آدمى را ملزم به حركت در جهت ستم ستيزى و صلح گسترى مى كند. اين الزام، تنها الزامى اخلاقى و اعتبارى نيست، بل تكويناً نيز با قوه خيال، عواطف انسان را راهنمايى نموده و راه مى برد.
نماهاى دلكش و روح انگيزى كه در باب تحقق امنيت، صلح، مهر، داد، بردبارى و… در روزگار مهدى(عليه السلام) وعده داده شده، با صرف نظر از تحقق يا عدم تحقق، جامعه را گامى بلند به سوى اين آرزوها و ارزش ها نزديك مى كند. نبايد از ياد برد كه حركت ها و فعاليت هاى روز، تعبير رؤياها و آرزوهاى شب هنگام است.
دوگانه بسيط رئاليزم / ايدئاليزم (واقع گرايى / آرمان گرايى) براى تقسيم جهت گيرى جوامع بر اين سبيل به آسانى فرو ريخته بايد راهى دگر گشود. از آن كه اين دو به سختى در هم تنيده اند.

3 . قانونِ روادار و بى طرفانه
بايستگى حكومت قانون مورد ترديد هيچ خردورزى نيست، اما سخن در اين است كه كدام قانون؟ و با كدامين ضابطه و ملاك؟
بحث مشروعيت كلى قانون و قانونى خاص، نياز به پژوهشى جداگانه دارد، اما فى الجمله بايد دانست كه شيعيان اثنى عشرى (كانون واقعى بحث ما در باب انتظار) روز به روز به مدل مطلوب جامعه «روادار» و «حق محور» نزديك و نزديك تر مى شوند. اين قرابت در نظر و عمل، با توجه به اين نكات روشن تر مى شود:
الف ـ گرايشى قابل توجه به حكومت انتخابى ـ مردمى دينى(1) در ميان عالمان شيعى (بزرگانى چون: رهبر فقيد، شهيدان مطهرى و محمد باقر صدر، مرحوم مغنيه و…) و ديگر نظريه هاى اين چنين كه به عرف، سيره عقلا، شورى، رأى مردم در كنار شريعت توجه دارند (مانند ديدگاه آيات: معرفت، كاظم حائرى، محمد باقر حكيم و…)
ب: حرمت جهاد ابتدايى، جهاد مسلحانه، ترور، محدوديت تقيه به مواردى خاص(2) و…
ج: ابتناى بيشتر احكام بر فطرت آدمى و شريعت سمحه و سهله و… به باور جناب «داود فيرحى» نظريه هاى جديد اسلامى بر خلاف نظام سياسى قديم كه بر دو عنصر اقتدار و اطاعت تأكيد داشت نوعاً تمايلات مردم گرايانه و مردم سالار دارند. بنابراين در مسير گسست و تقابل با نظريه هاى سنتى شكل گرفته اند.
وى تفاوت منظر شيعيان و سنيان را بدين قرار تبيين مى كند:
دانش سياسى شيعه، با چنين ديدگاهى، در موضعى قرار مى گيرد كه علاوه بر وجوب وجود معصوم در زندگى سياسى، بر وجوب امامت افضل در انديشه سياسى نيز تأكيد مى كند و به اين لحاظ كه از ديدگاه معرفت شناختى هر فرد يا جماعتى از امت را خطاپذير مى داند، «شرايط امكان» طرح نظريه «نصب حاكم» را در درون گفتمان خود تدارك نموده و از اين حيث به نقادى بنيادى خلافت سُنى مى پردازد.(1)
تجربه پيش چشم انقلاب اسلامى ايران (به عنوان يكى از بنيادى ترين و در همان حال كم خشونت ترين انقلاب هاى تاريخ) نيز به خوبى بر صلح گرايى شيعيان منتظر، صحّه مى گذارد، زيرا فقه شيعى، كه مددكار قانون سرزمين شيعيان در زمانه غيبت است، از حرمت و اعتبارعقل، شرايط زمان و مكان، اجماع و اصولى اين چنين روادار، نكاسته و بر قدر و وجاهتشان مى افزايد.
آن دسته از سيستم هاى راديكال پارلمانى كه تنها با برگ رأى و غوغاى مطبوعاتى پيش مى رود، عِرض دموكراسى را بُرده و نياز جامعه را در كنار احترام به آراى مردم به حكومت اخلاق مدار مضاعف مى كند. از اين رو در جامعه مردم سالار دينى و در زمانه غيبت، فقيهان پارسا بايد نبض اخلاقى جامعه را يادآور و نشانگر باشند.
بدين ترتيب نزديكى اين دو وضعيت مطلوب (عصر انتظار شيعيان با صلح جهانى) كمى روشن گشت. اما پرسشى نيز هم چنان پابرجاست; به راستى آيا انتظار، ايده اى شورش گرانه، جنگ خيز و عصبيت آميز نيست؟ تكرار تجربه باطنيان و يا فاطميان مصر نبوده و عصيانى عليه وضعيت موجود و سعى براى تغيير آن به هر قيمت نيست؟ در پاسخ بايد گفت: با توجه به رده بندى انتظارهاى گوناگون و تمايز آنها از يكديگر، بايد از خلط مفاهيم و مصاديق نگران بود. تعريف ما شناختى دستورى و نه تاريخى ـ توصيفى از انتظار و آن هم انتظارى بسيار ويژه فراهم كرد. در مقام خدشه و رد مى توان به دفاع برخى نظريه پردازان كلان ليبراليزم از جنگ هايى خاص در راستاى صلح جويى اشاره كرد! آيا مى توان فى المثل حمايت فرويد(1)، كارل پوپر(1) و… از جنگ را خدشه اى در نظريات انسان گرايانه و آزادى خواهانه دانست؟ ممكن است كسى در پى اتهام و نيت خوانى باشد. اما حقيقت اين است كه مى توان و بلكه بايد حساب نظريات ذهنى را از كردار عينى افراد جدا كرد. اين قضاوتى اخلاقى و روشن است. در واقع در اين گونه مباحث كه سخن در مقايسه آرمان هاى دو تمدن رقيب است، رعايت انصاف بسى دشوارتر مى نمايد.(1) ايده انتظار نيز قابليت تغيير، تطور و چندگانگى را به دوش مى كشد. اميد كه گامى در آن مسير پيموده باشيم.
منابع

1 . اشتراوس، لئو، فلسفه سياسى چيست؟، برگردان فرهنگ رجايى، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373.
2 . بشيريه، حسين، عقل در سياست، نشر نگاه معاصر، چاپ اول،1383، مقاله «از ديالتيك تمدن ها تا ديالوگ تمدن ها».
3 . بوتول، گاستون، جامعه شناسى صلح، برگردان هوشنگ فرخجسته، نشر شيفته، چاپ اول،1371.
4 . درس اين قرن; (گفت و گوى جيانكارلو بوزتى با كارل پاپر)، برگردان على پايا، انتشارات طرح نو، عنوان گفتگو: ما با خطر سومين جنگ جهانى روبه رو هستيم.
5 . ردهد، برايان، انديشه سياسى از افلاطون تا هابز، برگردان مرتضى كاخى و اكبر افسرى، نشر آگه، چاپ اول، 1373، مقاله «تامس هابز: موضع شك»، نوشته ريچارد تك (Richard Tuck).
6 . صافى گلپايگانى، لطف الله، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، نشر موسسه السيده المعصومه، 1419.
7 . صفايى حائرى، على، درس هايى از انقلاب; انتظار، انتشارات ليلة القدر، چاپ اول، بهار 82.
8 . طباطبايى فر، سيد محسن، نظام سلطانى از ديدگاه انديشه سياسى شيعه (دوره صفويه و قاجاريه)، نشر نى، چاپ اول، 1384.

9 . عنايت، حميد، بنياد فلسفه سياسى در غرب از هراكليت تا هابز، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم.
10 . فولادوند، عزت الله، خرد در سياست، نشر طرح نو، مقاله «فلسفه سياسى كانت» و نامه زيگموند فرويد به آينشتاين با عنوان «Why War?» (چرا جنگ؟).
11 . فيرحى، داود، نظام سياسى و دولت در اسلام، انتشارات سمت، چاپ اول، بهار82.
12 . كديور، محسن، نظريه هاى دولت در فقه شيعه، نشر نى، چاپ اول،1376.
13 . لوئيس، برنارد، زبان سياسى اسلام، برگردان غلامرضا بهروزلك، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، 1378.
14 . محمودى، سيد على، نظريه آزادى در فلسفه سياسى هابز و لاك، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1377.

 نظر دهید »

چه دلایل عقلی بر زنده بودن امام زمان(عج) وجود دارد؟ - گنجینه پاسخ‌ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی

29 آذر 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

خلاصه پرسش
چه دلایل عقلی بر زنده بودن امام زمان(عج) وجود دارد؟
پرسش
چه دلایل عقلی منوط بر زنده بودن امام زمان (عج) در آخرالزمان وجود دارد؟
پاسخ اجمالی

وجود امام زمان(ع) و امامت آن حضرت از مباحث امامت خاصه است که برای اثبات آن مستقیماً نمی توان از دلیل عقلی بهره گرفت، بلکه با استخدام دلیل عقلی در امامت عامه و ضرورت وجود امام در همه زمان ها و استناد به روایات و نقل های تاریخی که در این زمان، امام را منحصر در وجود حضرت مهدی(عج) می کند، می توان به مقصود نائل آمد.

ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی در همه زمانها با استناد به دلایل متعدد عقلی در امامت عامه است مثلا نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است و بر اساس قاعده لطف باید چنین لطفی همیشگی باشد.

روایاتی هم که دلالت می کنند آن انسان معصوم و کامل در وجود امام زمان (عج) منحصر گشته است به حدی زیاد است که قابل انکار نیست تا جایی که بسیاری از دانشمندان نامدار اهل سنت پذیرفته و در کتاب هایشان متذکر شده اند که: مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سامراء در سال 255 هجری متولد شده است و در پس پرده غیبت زندگی می کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد.

پذیرش طول عمر حضرت مهدی(عج) نیز هیچ گونه استبعادی ندارد. زیرا آن حضرت با دانش خدادادی و با استفاده از روش‏های طبیعی و علمی می‏تواند برای مدتی بسیار طولانی و بدون اینکه آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار گردد، در این دنیا زندگی کند. علاوه بر اینکه استبعادی ندارد که در عالم انسانی خداوند حجت خود را به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، به صورت استثناء و فراتر از عوامل طبیعی و ظاهری قرار دهد .
پاسخ تفصیلی

امامت امام زمان(ع) و وجود حضرت از مباحث امامت خاصه است .در امامت خاصه مستقیماً نمی توان از دلیل عقلی بهره گرفت[1]، بلکه دلیل عقلی امامت عامه و ضرورت وجود امام (ع) در تمام زمان ها را اثبات می کند.

در امامت عامه برهان عقلی بر ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی روی زمین اقامه می شود.

حال اگر ادله تاریخی و روائی دال بر ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) به مقدمه ی اول ضمیمه گردد، اثبات می شود که در این زمان تنها آن حضرت(عج) واسطه فیض الهی است و زنده هم می باشد[2].

بررسی دو رکن استدلال:

1)- برهان عقلی بر ضرورت وجود امام در همه زمان ها:

الف: برهان لطف: نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که بر اساس قاعده لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا می کند که در میان جامعه ی اسلامی باید امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.

این جمله امام صادق(ع) که “مانا خداوند عزوجل جلیل تر و عظیم تر از آن است که زمین را بدون امام رها کند"[3]، ممکن است اشاره به همین برهان باشد.

الطاف وجود امام غائب را می توان در موارد ذیل برشمرد:

1.حراست از دین خداوند در سطح کلی.[4]

2. تربیت نفوس مستعد.

3. بقای مذهب.

4. وجود الگویی زنده که می تواند مقتدای مردم قرار گیرد.

ب: برهان علت غائی: در علم کلام ثابت می شود که خداوند از افعال خود هدف و غرضی دارد و چون خداوند کمال مطلق است و نقص در او راه ندارد غایت افعال الهی به مخلوقات برمی گردد و غایت وجود انسان، انسان کامل است یعنی انسان مانند درختی است که میوه ی آن وجود انسان کامل است.

ج: برهان امکان اشرف:

در فلسفه قاعده ای مطرح می شود به نام قاعده امکان اشرف و معنای آن اینست که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد…[5]

در عالم وجود انسان اشرف مخلوقات است و محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و… به افراد انسان برسد قبل از آنکه این کمالات به انسان کاملی که حجت روی کره ی زمین است، رسیده باشد.

د: برهان مظهر جامع: هویت مطلقه ی خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست و از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است . اینجاست که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[6]

ما در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم و خواننده را به مطالعه ی کتب مفصل ارجاع می دهیم.[7]

2)- ادله تاریخی و روائی ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) زیاد است؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره می کنیم:

1.بسیاری از دانشمندان نامدار اهل سنت پذیرفته[8] و در کتاب هایشان متذکر شده اند که: مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سامراء در سال 255 هجری متولد شده است و در پس پرده غیبت زندگی می کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد[9].‌

2- امام عسکری(ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود،‌ از جمله به عمه اش “حکیمه خاتون” فرمود: “در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد می شود".[10]

احمد بن اسحاق می‌گوید: از امام ابو محمد حسن عسکری(ع) شنیدم که فرمود: “حمد و سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا این که جانشین من و مهدی موعود را به من نشان داد. او از حیث ویژگی های جسمانی و اخلاقی و رفتاری شبیه ترین انسان ها به پیامبر خدا(ص) است. خدا مدتی وی را در حالت غیبت نگهداری می‌کند و سپس ظاهر می‌شود و جهان را از عدل و داد پر می‌کند".[11]

نیز حضرت عسکری(ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزدیکان را از تولد امام مهدی(عج) آگاه نمود.

محمد بن علی بن حمزه گوید: از امام عسکری(ع) شنیدم :"حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامة طلوع فجر متولد شد"[12].

احمد بن حسن بن اسحاق قمی می گوید: وقتی که امام مهدی(عج) متولد شد، نامه‌ای از امام عسکری(ع) به من رسید که حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندی برایم متولد شده است. این موضوع را مخفی بدار، زیرا جز برای دوستان و نزدیکان ما آن را اظهار نخواهم کرد".[13]

ابراهیم بن ادریس می‌گوید: امام ابو محمد عسکری(ع) گوسفندی را برای من فرستاد و فرمود: “این را به جهت ولادت فرزندم “مهدی” عقیقه کن و به خود و خانواده ات بخوران".[14]

3 ـ امام عسکری(ع) افزون بر این که قبل از ولادت امام مهدی بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت، و آن این بود که برای افزایش ایمان و اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.

احمد بن اسحاق می گوید: امام عسکری(ع) کودک سه ساله ای را به من نشان داد و فرمود: ای احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. بدان که این کودک همنام و هم کنیه ی رسول خدا است و همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.[15]

معاویه بن حکیم،‌ محمد بن ایوب و محمد بن عثمان بن سعید عمری می‌گویند: ما یک گروه چهل نفره در خانة‌ امام حسن عسکری(ع) جمع شده بودیم، حضرت فرزندش امام مهدی را به ما نشان داد و فرمود: “این امام شما و جانشین من است".[16]

علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب می‌گویند: ما تعدادی از شیعیان در خانه ی امام حسن عسکری(ع) تجمع نمودیم و از حضرت دربارة‌ جانشین وی پرسش نمودیم، پس از ساعتی حضرت کودکی را به ما نشان داد و گفت: “بعد از من این امام شما است".[17]

عمر اهوازی می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: “بعد از من این فرزندم امام شما است".[18]

ابراهیم بن محمد گوید: در خانة عسکری کودک زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یا ابن رسول الله، این کودک کیست؟ حضرت فرمود: “این کودک من است. این جانشین من است".[19]

یعقوب بن منفوس می‌گوید: خدمت امام عسکری(ع) رسیدم و از حضرت درباره ی امام بعدی و صاحب الامر جویا شدم. حضرت فرمود: پرده را کنار بزن؛ کنار زدم، در این هنگام کودک پنج ساله ای را دیدم که به سوی ما می آید، آمد و روی زانوی حضرت عسکری(ع) نشست. حضرت فرمود: “این امام شما است".[20]

4- بعد از بشارت های امام عسکری(ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی، به خواص و افراد مورد اطمینان، اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از شک و حیرت نجات دهند.

افرادی همانند حکیمه خاتون، دختر محمد بن علی بن موسی الرضا(ع)، عثمان بن سعید عمری، حسن بن حسین علوی، عبدالله بن عباس علوی، حسن بن منذر، حمزة بن ابی الفتح، محمد بن عثمان بن سعید عمری،‌ معاویة بن حکیم، محمد بن معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب بن نوح، حسن بن ایوب بن نوح، علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، یعقوب بن منفوس، عمر اهوازی، خادم فارسی،‌ ابوعلی بن مطهر، ابی نصر طریف ‌‌خادم، کامل بن ابراهیم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوری، عبدالله جعفر حمیری، علی بن ابراهیم مهزیار، ابوغانم خادم، کوشیدند و ولادت امام مهدی(عج) را به اطلاع شیعیان رساندند.

به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمائید: امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد که امشب (شب نیمة شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجت خود را آشکار می‌کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت می‌کند که سرور دنیا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار‌، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نیمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم، دیدم نرجس نیز بیدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این هنگام این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسکری(ع) از اطاق مجاور صدا زد: عمّه جان، شتاب مکن که موعد نزدیک است. من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم: چیزی احساس می کنی؟ گفت: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان است که در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام کن. در این هنگام پردة نوری میان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم که کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، دیدم که آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذکر خدا مشغول است. در این هنگام امام حسن عسکری(ع) صدا زد:"عمه! فرزندم را نزد من بیاور.!"نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل کودک دست کشید و در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت: و فرمود:"فرزندم، سخن بگو". نوزاد لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری کرد و سپس به امام علی(ع) و دیگر امامان(ع) به ترتیب درود فرستاد تا رسید به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسکری(ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام کند و بعد نزد من بیاور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بیا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بیاور، آوردم. همانند روز اوّل شهادتین و سلام بر امامان را بر زبان جاری کرد. سپس این آیه را تلاوت نمود: “و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین".

حکیمه خاتون می‌گوید: بعد از این، روزی خدمت رسیدم، پرده را کنار زدم و امام مهدی(ع) را ندیدم، گفتم: فدایت شوم،‌ امام مهدی چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسی(ع) در خفا نگهداری می‌شود.[21]

5-بعد از شهادت امام عسکری(ع)، امام مهدی (عج) از طریق نشان دادن کرامت ها و شواهد صدق (معجزه یا شبه معجزه) وجود و امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری(ع) نمایاند و حجت را بر آنان تمام کرد.

در آغاز غیبت صغری، سازمان مخفی وکالت که از زمان امام صادق(ع) برای چنین دوره ای پایه ریزی شده بود، از مهم ترین وظایفش این بود که شک و حیرت شیعیان را بزداید و آنان را به امام غایب و نیابت نواب اربعه مطمئن نماید. نائبان و وکیلان حضرت با ارائه ی شواهد صدق، کرامت ها و علوم برتر اعطایی از ناحیة مقدسه به این امر اقدام نمودند.

کرامت ها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی(عج) و در برخی موارد با واسطه ی سفیران به شیعیان بیان می‌شد؛ تا شیعیان افزون بر این که به وجود امام مهدی(ع) ایمان داشته باشند، به نیابت نواب اربعه نیز مطمئن شوند. نشان دادن کرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولین سفیر ناحیه ی مقدسه، عثمان بن سعید عمری صورت گرفت، چون که در این دوره هنوز شیعیان در حیرت بودند و به وجود امام مهدی (عج) پی نبرده بودند.

سید بن طاووس می نویسد: “امام زمان(ع) را بسیاری از اصحاب پدرش امام حسن عسکری(ع) دیده و از وی اخبار واحکام شرعی روایت کرده اند. از این گذشته حضرت وکیل هایی داشت که اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، کرامات، پاسخ مسائل مشکل و بسیاری از اخبار غیبی را که حضرت از جدش پیامبر(ص) روایت کرده بود، نقل کرده اند.[22]

نمونه ها:

در این جا به ذکر چند نمونه اکتفا می‌کنیم:

1ـ روایت سعد بن عبدالله اشعری قمی: وی می‌گوید: “حسن بن نضر” که در میان شیعیان قم جایگاه ویژه ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری(ع) در حیرت بود. او و “ابو صدام” و عده ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال می خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست که این سفر را به تعویق اندازد، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیده ام و بیمناکم ، بنابراین باید بروم. قبل از حرکت به احمد بن یعلی بن حماد دربارة اموال متعلق به (امام) وصیت کرد که این اموال را نگه دارد تا این که جانشین امام عسکری(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن جا از سوی ناحیة مقدسه توقیعی به دستش رسید و به امامت امام مهدی(عج) و نیز به وکالت خاصة عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.

2- روایت محمد بن ابراهیم بن مهزیار: او می‌گوید پس از وفات امام حسن عسکری(ع) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم. پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهی طلبید و به راه افتادیم، پدرم بین راه مریض شد و به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر که این نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات کرد.

چند روزی در عراق ماندم، سپس نامه ای از سوی عثمان بن سعید به من رسید که در آن نامه همة علائم و نشانه های اموال بیان شده بود، نشانه هایی که جز من و پدرم کسی آن را نمی دانست.[23]

محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدی وهم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.

3ـ روایت احمد دینوری سراج: او می‌گوید: یکی دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسکری(ع) به قصد حج از اردبیل حرکت کردم و به دینور رسیدم، مردم در خصوص جانشین امام عسکری(ع) متحیر بودند، اهل دینور از آمدن من خشنود شدند. شیعیان آن جا سیزده هزار دینار سهم امام، به من دادند که به سامرا ببرم و به جانشین حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشین حضرت حتی برای خودم روشن نیست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستی. هر وقت جانشین حضرت را پیدا کردی، به او بده. سیزده هزار دینار را گرفتم و با خود بردم. در کرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات کردم، او هم هزار دینار و چند بقچه پارچه به من داد تا به “ناحیة مقدسه” برسانم. در بغداد در پی نایب حضرت می گشتم. به من گفتند که سه نفر مدعی نیابت هستند. یکی باقطانی است. رفتم نزدش و امتحانش کردم و از او شاهد صدق خواستم، چیزی نداشت که مرا قانع کند. سپس رفتم نزد دومی به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نیافتم. رفتم نزد سومی، ابوجعفر یا عثمان بن سعید عمری، بعد از احوال پرسی به او گفتم: اموالی از مردم نزد من است و باید به جانشین امام عسکری(ع) تحویل دهم، در حیرتم و نمی دانم چه کنم. او گفت: برو در سامرا به خانه ابن الرضا (امام حسن عسکری(ع)) در آن جا وکیل امام را خواهی یافت. به سامرا رفتم و در خانه حضرت سراغ وکیل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بیرون می آید. لحظه ای بعد فردی آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال پرسی به او گفتم: مقداری اموال از ناحیة جبل آوردم و به دنبال دلیل هستم. ناچارم از هر کس دلیلی برای اثبات نیابت وی یافتم، اموال را به او تسلیم کنم. در این وقت برای من غذا آوردند، گفت غذایت را بخور و کمی استراحت کن، سپس به کار تو رسیدگی می‌شود. بعد از گذشت پاسی از شب آن مرد نامه ای به من داد که در آن آمده بود: احمد بن محمد دینوری آمده و این مقدار پول و کیسه و بقچه آورده و درون آن کیسه این مقدار پول است،‌ و تمامی جزئیات را بیان داشت. از جمله نوشته بود: در کیسه پسر فلان شخص زره ساز شانزده دینار است. از کرمانشاه نیز یک کیسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادرانی است که برادرش پشم فروش است و … با این نامه شک و تردیدم بر طرف شد و مشخص شد که عثمان بن سعید عمری نایب حضرت است. حضرت در این نامه به من دستور داد که اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردی که با او ملاقات داشتم، تحویل دهم.[24]

4 ـ روایت محمد بن علی اسود: وی می‌گوید: در آغاز غیبت صغری پیرزنی پارچه ای به من داد و گفت آن را به ناحیة مقدسه برسان. من آن را با پارچه های بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسیدم و نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه اموال را به محمد بن عباس قمی بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پیر زن را. پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن… .[25]

5ـ روایت اسحاق بن یعقوب: می‌گوید: از عثمان بن سعید شنیدم که می گفت: مردی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام(ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود:‌حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد. آن را برگرداند، سپس مبلغ باقی مانده را تسلیم حضرت نمود و حضرت پذیرفت.

[26] 6ـ روایت محمد بن علی بن شازان: ‌می‌گوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیة‌ مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید نائب امام مهدی(ع) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم، وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود.[27]

با این خبرهای برتر، کرامت ها و شواهد صدقی که در آغاز غیبت صغری ارائه شد، شیعیان امام حسن عسکری(ع) تماماً به امامت امام مهدی(ع) و نیابت عثمان بن سعید پی بردند .شک و حیرت شیعیان در امر امامت که ناشی از خفای ولادت و غیبت امام مهدی (عج) بود،‌ با تلاش های خالصانه کارگزاران حضرت در سازمان مخفی وکالت، در چند ساله آغازین دوره‌ غیبت صغری کاملاً برطرف شد.

شیعیان با بهره مندی از کرامت ها و علوم غیبیة حضرت مهدی(عج) به دو نکته پی بردند: یکی این که دانستند مسیر اصلی امامت ترسیم شده از زمان پیامبر(ص) و علی(ع)، به درستی طی شده و امامت از امام حسن عسکری(ع) به فرزندش امام مهدی(عج) منتقل شده است و در این دورة غیبت صغری، حضرت مهدی(عج) از پشت پرده شیعیان را رهبری می کند.

دوم این که سازمان مخفی وکالت که از قبل با رهبری امامان(ع) فعالیت می کرد، اینک در دوره غیبت صغری نیز فعال است و “عثمان بن سعید عمری” از ناحیه مقدسه، مسئولیت و تولیت این سازمان را عهده دار است. بنابراین شیعیان هم به امامت امام مهدی پی بردند و هم به نیابت خاصه مطمئن شدند.

بعد از درگذشت عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت مهدی(ع)، پسرش محمد بن عثمان مسئولیت و تولیت آن را بر عهده گرفت، در این هنگام برخی از شیعیان، نه در وجود امام زمان(عج) بلکه در نیابت محمد بن عثمان شک کردند، که امام مهدی(عج) با در اختیار قرار دادن برخی از کرامت ها و شواهد صدق، موجب شد شیعیان به نیابت محمد بن عثمان بن سعید عمری مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت ریاست طلبی و هواپرستی با محمد به مخالفت برخاستند. این ها به دروغ ادعای نیابت کردند، و محمد بن عثمان با بهره گیری از کرامت ها و شواهد صدق، ادعای آنان را باطل کرد و شیعیان بیشتر به حقانیت محمد بن عثمان پی بردند.[28] سپس در دورة نیابت حسین بن روح هم برخی از خواص با وی به مخالفت برخاستند، ولی با مشاهدة کرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذر خواهی نمودند.[29]

بعد از حسین بن روح نیابت به ابوالحسن علی بن محمد سمری رسید و آخرین توقیع که در دورة غیبت صغری صادر شد، نیز کرامتی دیگر محسوب می‌شود. امام مهدی(عج) در نهم شعبان سال 329 هجری توقیعی صادر می‌کند و به ابوالحسن علی بن محمد سمری متذکر می شود که: “تو شش روز بعد می میری. امور سازمان وکالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان بعد از این دیگر نیابت خاصه منتفی است". راوی می‌گوید: رفتم نزد ابوالحسن علی بن محمد سمری. او این توقیع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و دیدم ابوالحسن علی بن محمد سمری در حال جان دادن است.[30]

این نامه دلیل دیگری است برای حقانیت شیعه و وجود امام زمان(عج) .

طولانی بودن عمر امام زمان (عج) :

مسئله طول عمر، از شاخه‏های مسئله “حیات” است. حقیقت و ماهیت حیات بر بشر مجهول است و شاید بشر، هیچ گاه از این راز سر در نیاورد. اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانون طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجود زنده، عارض می شود، و به مرور زمان، موجود زنده را به مرحله فرسودگی و مرگ می‏رساند، معنایش این نیست که این پدیده، قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس دانش بشری، گام‏های مؤثری درباره درمان پیری برداشته است. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پیشرفت‏های علمی، امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد. درباره عمر طولانی مهدی موعود (عج) هیچ گونه شگفتی باقی نمانده و امکان علمی و نظری آن جای تردید ندارد. حضرت حجت با دانش خدادادی و با استفاده از روش‏های طبیعی و علمی می‏تواند مدتی دراز در دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار نگردد.

از سوی دیگر اگر مسئله کوتاهی عمر را قانون عمومی یا غالبی بدانیم، وجود استثناها در هر امری، از جمله امور طبیعی این عالم، مسئله‏ای روشن و انکارناپذیر است. نظیر گیاهان، درختان و جاندارانی که در دامن طبیعت از سابقه‏ای کهن و عمری طولانی برخوردار می‏باشند. حال چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم برای نگهداری حجت خدا به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثناء شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت در برابرش انعطاف پذیری دارند و او بر آنها برتری دارد؟ این امری ممکن است گرچه عادی و معمولی نباشد. به گفته علامه طباطبائی “نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت می‏توان پذیرفت. البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمی‏توان خرق عادت را نفی کرد، زیرا هرگز نمی‏توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می‏کنند، تنها همان‏ها هستند که ما آنها را دیده‏ایم و می‏شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده‏ایم یا نفهمیده‏ایم، وجود ندارد، از این رو ممکن است در فردی یا افرادی از بشر اسباب و عوامل به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.[31]

از سوی دیگر معمرین زیادی در تاریخ وجود داشته‏اند که مستندترین آنان، حضرت نوح (ع) است. قرآن تصریح می‏کند که 950 سال فقط پیامبر بوده [32] و حتماً عمر وی بیشتر از این بوده است. عمر طولانی حضرت خضر نیز مصداقی از آن می‏باشد[33]و [34] . بر این اساس می‏توان عمر طولانی حضرت را پذیرفت و هیچ گونه استبعادی از نظر عقلی در آن راه ندارد.

 نظر دهید »

حدیث

29 آذر 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام نقل مى نمايد كه فرمودند: زناكار شش مجازات دارد: سه تا در دنيا و سه تا در آخرت . در دنيا نور سيماى او را از بين رفته ، فقير مى شود و زود مى ميرد و در آخرت خشم خداوند، بدى حساب و جاويد ماندن در جهنم نصيبش مى شود.

امام صادق عليه السلام: هنگامى كه روز قيامت فرا مى رسد خداوند به جارزننده اى دستور مى دهد جار بزند فقيران كجايند؟ عده اى مى ايستند و دستور مى رسد اينان را به بهشت ببريد. هنگامى كه به در بهشت رسيدند، دربانان بهشت به آنان مى گويند: پيش از حسابرسى مى خواهيد بهشت رويد؟ آنان مى گويند: به ما چيزى داديد كه اكنون مى خواهيد حساب آن را بكشيد؟ در اين هنگام خداى عزوجل مى فرمايند: بندگانم راست مى گويند. من شما را براى اين فقير ننموده ام كه خوارتان سازم بلكه بدين جهت بود كه فقر را براى اين روزتان ذخيره سازم . آنگاه به آنان مى فرمايد: در ميان مردم بگرديد و هر كسى را كه به شما خوبى كرده دستش را بگيريد و به بهشت ببريد.

رسول خداص: اى فقرا ! شاد باشيد و از نزول راضى باشيد تا خداوند بخاطر فقرتان به شما پاداش عطا كند. و اگر چنين نكنيد، هيچ ثوابى نخواهيد داشت .

رسول خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه امت من خود را در مقابل سائل به كرى زده و متكبرانه راه بروند، خدايم به عزتش سوگند ياد نموده و مى فرمايند: به عزتم سوگند بعضى از آنها را بوسيله بعضى ديگر عذاب مى نمايم .

امام صادق عليه السلام فرمودند: يكى از نيكوكاران را در قبرش مى نشانند و به او مى گويند: بعنوان عذاب الهى صد ضربه شلاق بايد به تو بزنيم . او مى گويد تحملش را ندارم . آنها مرتبا تعداد را كم مى كنند و او مى گويد تحملش را ندارم تا به يك ضربه مى رسد كه مى گويند هيچ چاره اى نيست ، بايد حتما اين ضربه را بزنيم . مى پرسد براى چه ؟ مى گويند: بخاطر اين كه روزى بدون وضو نماز خواندى و بر ضعيفى گذر كردى و او را يارى ننمودى . آنگاه بعنوان عذاب خداوند عزوجل ، ضربه اى به او مى زنند كه قبرش پر از آتش مى شود.

سند : کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمه الله علیه

 نظر دهید »

نشانه های آخرزمان

27 آذر 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

​

 گفتگو از آخرالزمان؟

هیچ نیازی به آگاهی ژرف دربارة آیات و روایات و یا جملة اخبار آخرالزمانی ادیان و ملل و یا حتی آمار و ارقام مربوط به حوادث و وقایع جاری و ساری که پهنة حیات بشری را در محاصره خویش آورده نیست. در واقع، اینهمه شرط ضروری درک این نکته نیستند که؛ بشر امروز، در عصر حاضر در «آخر زمان» از مقطع آخرالزمان بسر می برد.

اخرالزمان


همه در همه جا با صرافت طبع، تجربة عینی و ملموس وقایع و حوادث، مشاهدة گستره و ژرفای ابتلائات، به این نکته رسیده اند و به انحأ مختلف درباره اش سخن به میان آورده اند که؛ هستی آبستن حوادث شگرفی است و اینهمه جنجال و هیجان در عرض و طول کرة خاک و در گسترة عوالم موجود امّا پوشیده از چشم اغیار، حاصل و محصول همین امر است. شاید از همین روست که طی دو سه دهة اخیر، بیش از تمامی سالها و قرون گذشته دربارة آخرالزمان، حادثة شریف ظهور، منجی موعود و جهان پس از ظهور سخن به میان آمده است.

آثاری نگاشته شده، قلمهایی به راه افتاده و دلهایی متوجه و متذکر این امر گشته است. شاید کسی بگوید: فراوانی بحرانها و واهمة روزافزون آنها چونان اعصار کهن، اذهان را متوجه معنا و مفهوم آخرالزمان ساخته است. چونانکه در گذشته نیز، در مقاطعی خاص، در وقت هجوم بلا و ابتلاء بشر به یاد آخرالزمان و ظهور منجی افتاده است. لیکن، اجازه می خواهم عرض کنم؛ گستره و ژرفای همه گیر این حوادث در همة نقاط عالم و در میان همه کس( در شرق و غرب) آنهم به بزرگی، شدت وحدّت غیرقابل تصور کنونی، خود حکایتگر تفاوت همین ماجرا با گذشته است. شاید توزیع و فراوانی گفت وگو از فتنه های آخرالزمان و ضرورت حضور مردی که می تواند بشر را از اینهمه ابتلا خلاصی بخشد، خود یکی از دلایل صحت درک عمومی مردم جهان دربارة این امر است.

چنانچه معنا و مفهوم انتظار، احساس ضرورت حضور انسانی کامل برای ارتقاء ابناء بشر از درکات اسفل به درجات علیا و خلاصی آنها از دام ظلم و ظلمت، مانند تجربة درد و رنج و تباهی و فساد در میان بشر مشترک نبود، اعلام نیاز، فریاد استغاثه، ندبه های دلتنگی، قصه های دوری و هجران و بالاخره طلب عمومی و عام برای دستیابی به روز رهایی نیز فصل مشترک میان آدمیان نبود. همان که به نحو عجیبی در این دوره و عصر& ظهور و بروز کرده است.

این امر مخصوص به ساکنین ایران و یا شرق اسلامی نیست. بلکه، اعلام طلب عمومی حسب همان سه امر مذکور است:

1. وجود مفهوم مشترک انتظار میان انسانها؛

2. احساس ضرورت حضور انسانی کامل برای ارتقاء؛

3. تشخیص و تجربة ظلم و ظلمتی که طلب عدالت و روشنایی را سبب می شود.

آنچه که از آن به عنوان «عوامل موثر در بسط گفت وگو از آخرالزمان» (آن هم در زمان ما) می توان از آن یاد کرد موارد زیر را شامل می شود:

1ـ ظهور تمام قد بحران در جهان معاصر: بشر امروز بحران زده است. در بحران به دنیا می آید، در میان بحران می زیید و با بحران از دنیا می رود. و این بحران نیز صورت های مختلف خود را بارز ساخته است از جمله:

الف) بحران ائیدولوژیک: بن بست کلیه نظام ها و ائیدولوژیهای سیاسی و اجتماعی که داعیة نایل ساختن انسان به قدری از عدالت، امنیت و عافیت را داشتند، تنها یکی از انواع بحران های جاری است که جان و جسم آدمی را افسرده کرده است.

شکست کلیه ائیدولوژیهای مجرب، طی 400 سال اخیر و در آخرین دهه از قرن بیستم، سقوط کمونیسم؛ بالاخره بشر را مستعد پذیرش شکست، بن بست و بحران ائیدولوژیها ساخت. و شاید از همین روست که جملگی خلق جهان بی هیچ شرح و تفسیر، از عمق جان مفهوم این مصرع از اشعار حافظ شیراز را بیان می دارند که:

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند

ب) بحران اخلاقی و هویت: این بحران انسان «ندانم به کجا»، معلق، فرسوده، بیمار و مبتلاست که در میان امواج متلاطم مفاسد و فجایع چون کاهی بر پهنة دریای متلاطم از این سو به آن سو در می غلطد.

اگر کسی حوصله کند می تواند کلیة مصادیق اتم و اکمل مفاسد و فجایعی را که در دوران کهن بشر را مستوجب عذاب آسمانی می ساخت در عصر حاضر بیابد. مگر جز این است که بشر عصر مدرن و پیشرفت، گناه بزرگ قوم لوط و عاد و ثمود را رسماً و قانوناً پذیرا گشته و بدان نیز مفتخر است؟

ج) بحران اقتصادی: بی عدالتی و افزون خواهی عامل و باعث جنگها و نزاعها، گرسنگی و قحطی، شکاف طبقاتی، رقابت و مخاصمه و صدها واقعه دیگر است که نه تنها سبب ساز صدها و هزارها جنگ خانمان برانداز منطقه ای شده بلکه بیش از هر زمان زمینه را برای خارج شدن انسان از اخلاق و فرو غلطیدنش در ابتذال مهیا ساخته است.

ابتلاء جوامع به نظام های «سرمایه سالار»، چنان بحرانی را عارض بر حیات انسان ساخته که در زیر چرخهای بی رحم آن تمامیت عدالت، انسانیت و اخلاق پایمال گشته است. چنانکه هیچ نیرویی دیگر قادر به کنترل این بحران نیست.

د) بحران در طبیعت: چه کسی می تواند تأثیر و تأثر متقابل طبیعت و انسان را نادیده انگارد؟ عکس العمل طبیعت در برابر اعمال تجاوزکارانة انسان، امروزه در هیأت بحران هایی در عرصة طبیعت نمودار گشته است. زلزله، سیل، شیوع بیماری ها، بروز طوفانها، و هزاران واقعه دیگر که در بحرانی ترین وجه خود را نمودار ساخته است.

در هیچ دوره ای از ادوار گذشته حجم بحرانها و ناملایمات در عرصة طبیعت چون زلزله، سیل، طوفان و … به قدر و اندازة عصری که من و شما در آن زندگی می کنیم نبوده است. ظهور تمام قد بحرانها در گونه های مختلف تنها عامل بسط این گفت وگو دربارة آخرالزمان نبوده است. بلکه، عوامل دیگری باعث نشر این موضوع و توجه و تذکر بشر دربارة آن بوده است از جمله:

2. آغاز هزارة جدید، موجی از گفت وگو از آخرالزمان و قریب الوقوع بودن ظهور منجی موعود را به صحن حیات اجتماعی و رسانه های عمومی کشید. چنانکه این موج در میان ملل مغرب زمین که بیشترین ساکنین آن را پیروان «مسیحیت» تشکیل می دهند باعث نگارش هزاران کتاب، و ساخت صدها فیلم و ظهور صدها فرقه و انجمن شد.

هزاره گرایی مخصوص آنها نبود چنانکه، در میان یهودیان و مسلمین نیز نحوی گفت وگو از هزاره گرایی وجود دارد لیکن گسترة کلیساهای پروتستان و کاتولیک در غرب و باور به «هزاره» بویژه در آخرین دهه از قرن بیستم که بشر مهیای ورود به هزارة جدید می شد موجی از آرزو و انتظار دیدار و تجربة منجی آخرالزمان را باعث شد. چنانکه همین باور موجب رشد و نضج جریانی شد که از آن با عنوان «مسیحیان صهیونیست» یاد می کنیم. جریانی که همة صحنة حیات اجتماعی، سیاسی، نظامی غرب (بویژه آمریکا و انگلستان) را متأثر از خود ساخته است.

3. ظهور موج گرایشهای معنوی و دینی: علی رغم تصور کسانی که غلبة تمام عیار مدرنیته و لیبرال سرمایه داری را خط پایانی بر هر نوع گرایش مذهبی می شناختند و پذیرش سکولاریزیم را عام و همه گیر می پنداشتند و ظهور تکنولوژی فوق مدرن را نشانة دور شدن از هرگونه نگاه اسطوره ای، دینی و معنوی می شناختند، ظهور آخرین مرحله از فرهنگ و تمدن غربی و ظلم حاصله از آن به یکباره سبب شد تا بشر خود را در «پایان دوران»، «پایان تاریخ» و در «آستانة زمان آخر» بیاید و خود را مهیای همه چیزهایی کند که قرنها و هزارها سال پیش منابع فرهنگی و دینی دربارة آن تذکر داده و نشانه های آن را بیان کرده بودند.

درست در همین فصل از حیات بشر است که مراجعه به پیشگویی های انبیاء، قدیسین دربارة «زمان آخر» به اوج می رسد، میلیونها صفحه اطلاعات در این باره ذهن و زبان بشر را به خود مشغول می دارد و همه را در اقصاء نقاط عالم مهیای شمارش معکوس می کند. 9، 8، 7، 6، …

شمارش معکوس برای «پایان دوران»، و فرارسیدن فصل ظهور منجی موعود.

4. نباید از نظر دور داشت که ظهور مصادیق بسیاری از پیشگویی ها و اخبار دربارة آخرالزمان و عصر ظهور، و ظهور طلب عمومی برای گذار از وضع بحران زدة کنونی و خلاصی از بن بست و بحران بی تأثیر در بسط و گسترش گفت وگو از آخرالزمان نبوده است.

فراگیر شدن گفت وگو از آخرالزمان عکس العمل های گوناگونی را نیز در پی داشته است. افتادگان و مستضعفان را به آمادگی برای استقبال و سرسائیدن در آستان معبود و مستکبران را به آمادگی برای مقابله با فصل جدیدی که بشر آنرا منتظر بود و طلایه دار آن را سردار «منجی موعود» می شناخت. وادار نمود.

دربارة فردا نمی توان به قضاوت نهایی نشست. باید منتظر بود و آماده. باید نشانه ها را پاس داشت و به استقبال از طلایه داران پیک رهایی، رستگاری و عدالت رفت. باشد تا جملگی در زمرة منتظران حقیقی باشیم. ان شاءالله

اما بعد؛
در این شرایط، «مؤسسه فرهنگی موعود» دهمین سال از فعالیت خود را پاس می دارد. دهسالی که با همة فراز و نشیب ها گذشت. و در طی همین سال ها بود که با عنایت حضرت موعود(ع) و همت مردان و زنانی که یاری رسان موعود بودند طلسم گفت وگوی فاش و گسترده از «مهدویت، ظهور، انتظار و آخرالزمان» در کشور شکست. در همین سال ها بود که بر حجم و گسترة آثار مهدوی افزوده شد و نگاه ها تغییر یافت.

بسط دیدگاه ها و توسعة نگرش ها، «فرهنگ مهدوی» را وارد عرصة مناسبات اجتماعی، سیاسی ساخت و طرح مباحثی چون «استراتژی انتظار» و «دکترین مهدویت» را سبب شد. چنانکه امروز، در هر کجای این سرزمین و بویژه در میان دانشجویان، گفت وگو از مهدویت و منجی موعود(ع) قرین با گفت وگو از «مدیریت و مهندسی اجتماعی مبتنی بر عدالت» است.

اینک همة چشم ها نشانه های ظهور را در آسمان و زمین و در میان منابع و کتب و اخبار آخرالزمانی جست وجو می کنند.

سیر بسط نشر معارف مهدوی طی ده سال اخیر را به مراحل زیر می توان تقسیم کرد:

1ـ «گفت وگو دربارة امام مهدی(ع) و فرهنگ مهدوی و ضرورت بسط این گفت وگو در میان جامعة اسلامی، 2ـگفت وگو دربارة مدیریت و مهندسی اجتماعی مبتنی بر فرهنگ مهدوی، برای اصلاح ساختار اجتماعی سیاسی جوامع مسلمین. 3ـ گفت وگو از استراتژی و دکترین انتظار، برای متذکر ساختن مدیران، تا برنامه ریزی و هدایت عمومی جامعه مسلمین را از فرهنگ مهدوی اخذ کنند. 4ـگفت وگو از جریانهای معاند و کین ورز که موضع آخرالزمان را دستمایة طراحی استراتژی های سیاسی اجتماعی بزرگ ساخته اند.

این چهار مرحله بیانگر حضور دهسالة موعود در زمینة فعالیت های انتشاراتی، مطبوعاتی، تحقیقاتی و تبلیغاتی است. که همة اتکاء خود را معطوف حضرت ولی عصر(ع) ساخته در حالیکه و مستغنی از هر نوع تائید و تکریم انجام تکلیف خویش را پاس می دارد.

حاصل بخشی از فعالیت های دهسالة «مؤسسة فرهنگی موعود را به صورت زیر می توان خلاصه کرد:

1. انتشار ده سال مجلة موعود در گسترة بین المللی (بیش از 1600.000 نسخه)

2. انتشار پنج سال مجله موعود جوان در گسترة کشوری (بیش از 500.000 نسخه)

3. برگزاری بیش از 500 نمایشگاه عرضه آثار مهدوی در سراسر کشور

4. انتشار 96 عنوان کتاب مهدوی و فرهنگی.

5. برگزاری حدود 500 نشست، همایش و میزگرد مهدوی با همراهی مجامع فرهنگی و دانشگاهی کشور.

6. تولید 60 عنوان نرم افزار صوتی و تصویری (حدود 60.000 نسخه)

7. ایجاد سایت موعود بر شبکه جهانی اینترنت (5 سال)

8. تأسیس کتابخانه تخصصی مهدوی ( با حدود ده هزار جلد کتاب)

9. تألیف دایرة المعارف موعود آخرالزمان (جلد یک در سال جاری منتشر شد).

10. ارائه مشاوره و همراهی صمیمانه با کلیه مراکز، مساجد، هیأت مذهبی و دانشگاه ها در توسعه فرهنگ ولایی مهدوی

11. حضور جدی در میدان مجاهده فرهنگی علیه غرب، استکبار و صهیونیسم.

این، تنها بخشی از مجموعه گزار شهای این مؤسسه را تشکیل می دهد. موسسه ای که بنام حضرت مولانا صاحب الزمان(ع) تأسیس شده، با عنایت و توجه ایشان مانده و جمله بود و نبودش را تقدیم آن عزیر مضطر، طرید، غایب امّا منتظر می سازد. برای دوری از اطاله کلام از آن عزیز گرامی، قبولی خدمات همة مردان و زنان و جوانانی را خواستاریم که طی ده سال گذشته مستقیم و غیرمستقیم، همراه و یاری رسان ما در صحنه ها و شعبه های مختلف بوده اند.

اللهم تقبل منا

ان شاءالله

 نظر دهید »

نظم

26 آذر 1396 توسط ام البنين ابراهيم نژادمرادي

رسول خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم ! صفهايتان را درست كنيد، بطورى كه كتفهايتان با هم تماس پيدا كرده و فاصله اى بين شما نباشد، در صفها متفرق نباشيد، تا خداوند دلهاى شما را متفرق نسازد.

سند : کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمه الله علیه

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

جانم به فدای مهدی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس